daven//دَوِن=گویش مازنی=فعل امر مصدر بستن - به معنی ببند.
doon//bedoon//دون - در گویش مازنی فعل امر مصدر دانستن است= به معنی بدان =بدون
همون جون خودمونه فقط این دون برای اینه که فرد خودشو لوس میکنه
سفله طبع. [ س ِ ل َ / ل ِ طَ ] ( ص مرکب ) پست. دون. ناکس. که طبع سفلگان دارد :
سفله طبع است جهان بر کرمش تکیه مکن
ای جهاندیده ثبات قدم از سفله مجوی.
حافظ.
دون همان جون هست که ملکه سدی از زمان های باستان ازش استفاده میکرده است
مثال: دون، عجب غذای لذیذی
دون: واژه ی down انگلیسی همان واژه ی " دون " عربی و فارسی است این واژه را در "دون همت " به معنی دارنده همت پایین ، و "دون پایه" به معنی دارنده درجه پایین می توان دید . پست، ، دنی، پایین، تحت، از این رو در کامپیوتر پایین آوردن و پایین کشیدن معنی می دهد .
دون به زمان دوشیدن گوسفندان گویند
دِوَن در سغدی به معنای شک است
بی وجود=
در تداول، دون و کمینه و پست و فرومایه و حقیر و خوار. ( ناظم الاطباء ) . || در تداول عوام، که انجام هیچ کاری نتواند: فلان آدم بی وجودیست ؛ بی جربزه است و کاربر و مفید بحال همنوع نیست. ( یادداشت مؤلف ) .
گویا همان واژه دان و دانگ است و داو است
در فارس به معنی نوبت
دون شب دون روز -
در روستاها انان که گله بسیار ندارند چند نفر شده و هربار شیر را به خانه یکی برده و میگویند دون خانه من است و دون خانه تو است
در لری منطقه کهگیلویه و بویراحمد معنی زمان می دهد مثلا دون صبح یا دون عصر که به فارسی میشه تایم صبح یا عصر
: دون عصر کلاس زبان دارم
هوالعلیم
دون : دنی؛ پست ؛ حقیر ؛ نابکار ؛ پائین ؛ زیر ؛ غیر از. . . .
دون از دانَ ودَنی به معنای پست می باشد بروزن فُعل است به معنای پست اما غالبا بطور مجرور بامِن یا می آید وظاهرا معنای بدون یا غیر را می دهد
باقی ماندن
باقی می ماند
مخالف . متضاد
دون شخصیت من است=متضاد شخصیت من است
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)