دو شش ؛ دوازده :
چو شد سال آن نامور بر دو شش
دلاور گوی گشت خورشیدفش.
فردوسی.
- || ( اصطلاح نرد ) در جهت بالا و روی قرار گرفتن رویه های شش هر دو طاس :
چون دو شش جمع برآیید چو یاران مسیح
بر من این ششدر ایام مگر بگشایید.
خاقانی.
چو شد سال آن نامور بر دو شش
دلاور گوی گشت خورشیدفش.
فردوسی.
- || ( اصطلاح نرد ) در جهت بالا و روی قرار گرفتن رویه های شش هر دو طاس :
چون دو شش جمع برآیید چو یاران مسیح
بر من این ششدر ایام مگر بگشایید.
خاقانی.
دو شش :[ اصطلاح تخته نرد] جفت شش