که بدوسد ز زهر طعم شکر
نکند میل بی هنر به هنر .
عنصری.
چه آن کز وی بدوسد مهربانی
چه آن کز کور جوید دیدبانی.
چو تو مهر برادر را ندانی
من از تو چون بدوسم مهربانی.
( ویس و رامین ) .
... [مشاهده متن کامل]
ای دل ز فلک چرا بدوسی آزرم
هم با دم سرد ساز و با گریه گرم.
انوری.
به پیوسیدن /بیوسیدن بنگرید
نکند میل بی هنر به هنر .
عنصری.
چه آن کز وی بدوسد مهربانی
چه آن کز کور جوید دیدبانی.
چو تو مهر برادر را ندانی
من از تو چون بدوسم مهربانی.
( ویس و رامین ) .
... [مشاهده متن کامل]
ای دل ز فلک چرا بدوسی آزرم
هم با دم سرد ساز و با گریه گرم.
انوری.
به پیوسیدن /بیوسیدن بنگرید
ملتصق، چسبیده شده
متصل شدن ، چسبیدن
فرهنگ اسدی چسبنده را دوسنده اورده
شلک ، گل بود دوسنده و گیرنده
چو پیش آرند کردارت بمحشر
فرومانی چو خر در بین شلکا
رودکی
شلک ، گل بود دوسنده و گیرنده
چو پیش آرند کردارت بمحشر
فرومانی چو خر در بین شلکا
رودکی
دوسیدن در بختیاری به ریخت دیسنیدن به مانای چسباندن و دیسستن به مانای چسبیدن است. در بختیاری واکه *او* به* ای* بگردد
واژه ( دوسییدن ) به همین معنا و با واژگانی که از آن مشتق شده اند ( دویس؛ دویسان؛ دویسیا. . . ) هنوز در زبان لکی کاربرد عام دارند .
کارواژه ( دوسیدن ) به معنای ( چسبیدن ) با کارواژگان ( دوزیدن ) یا ( دوختن ) نزدیکی معنایی و آوایی دارد.
بمانند کارواژه ( گساردن ) که با واژه ( گذاردن ) نزدیکی معنایی و آوایی دارد ( هرچند یک معنا از چندمعنای گساردن ) .
بمانند کارواژه ( گساردن ) که با واژه ( گذاردن ) نزدیکی معنایی و آوایی دارد ( هرچند یک معنا از چندمعنای گساردن ) .