دور دست

/durdast/

    afield
    far-flung
    far-off
    outlying
    remote
    outlying
    out of reach
    back
    be-
    deep
    distant
    far
    outer

فارسی به انگلیسی

دور دست ترین
furthermost
farthest

مترادف ها

far (صفت)
دور دست، بعید

out-of-the-way (صفت)
دور، پرت، دنج، دور دست، غیرقابل دسترس

remote (صفت)
دور، کم، جزئی، دور دست، بعید

far-off (صفت)
دور افتاده، دور دست، خیلی دور

پیشنهاد کاربران

- دوردست ؛ کنایه از چیزی که رسیدن به آن مشکل باشد. رجوع به این ترکیب در ردیف خود شود.
- || با فاصله بسیار بعید. که فاصله دور دارد : آلتون تاش خوارزمشاه گفت خداوند دوردست افتاده بود و دیر میرسید. ( تاریخ بیهقی ) . بر دلم میگردد. . . غزوی کنیم بر جانب هندوستان دوردست تر. ( تاریخ بیهقی ص 284 ) .
...
[مشاهده متن کامل]

دوردستان را به احسان یاد کردن همت است
ورنه هر نخلی به پای خود ثمر می افکند.

جای دور
اطراف ولایات: ولایت های دور دست، در عربی طرف الا عرض یعنی کرانه و ناحیه دورتر آن.
( گزیده تاریخ بیهقی، خطیب رهبر، چاپ پنجم، ۱۳۷۲، ص ۱٠ )
( برگرفته از یادداشت جناب علی باقری )
محلی یا جایی دور
جای نزدیک
دور، فاصله ی خیلی زیاد.