- دوردست ؛ کنایه از چیزی که رسیدن به آن مشکل باشد. رجوع به این ترکیب در ردیف خود شود. - || با فاصله بسیار بعید. که فاصله دور دارد : آلتون تاش خوارزمشاه گفت خداوند دوردست افتاده بود و دیر میرسید. ( تاریخ بیهقی ) . بر دلم میگردد. . . غزوی کنیم بر جانب هندوستان دوردست تر. ( تاریخ بیهقی ص 284 ) . ... [مشاهده متن کامل]
دوردستان را به احسان یاد کردن همت است ورنه هر نخلی به پای خود ثمر می افکند.
جای دور
اطراف ولایات: ولایت های دور دست، در عربی طرف الا عرض یعنی کرانه و ناحیه دورتر آن. ( گزیده تاریخ بیهقی، خطیب رهبر، چاپ پنجم، ۱۳۷۲، ص ۱٠ ) ( برگرفته از یادداشت جناب علی باقری )