دور

/dowr/

    turn
    far
    remote
    aloof
    at a distance
    far fetched
    improbable
    (a)round
    ab-
    away
    circle
    circuit
    circum-
    circumference
    deal
    deep
    dis-
    distant
    distantly
    far-off
    faraway
    fringe
    heat
    lap
    tele-
    perimeter
    rd
    revolution
    streak
    for-

فارسی به انگلیسی

دور از
away, de-, out, wide, with-

دور از انظار
back seat, close, low profile, secluded

دور از بدن
supine

دور از جاده
out-of-the-way

دور از خط استوا
high

دور از دسترس
close

دور از دسترسی
inaccessible

دور از ساحل
offshore

دور از شان
unbecoming

دور از عقل
counterintuitive

دور از عقل سلیم
unreasonable

دور از محلی
off

دور از مد نظر
inconspicuous

دور از مرکز
outlying

دور از میهن
expatriate, away from ones home

دور از هدف
wild

دور از هم
thin

دور از واقعیت
spacey, spacy

دور افتادگی
bleakness, solitariness, remoteness, sequestration

دور افتاده ترین
farthest, furthest
outmost

مترادف ها

cycle (اسم)
دوره، دور، چرخ، چرخه، سیکل، دوره گردش، یک سری داستان درباره یک موضوع

circle (اسم)
محفل، دور، حوزه، طوق، چنبره، قلمرو، دایره، مدار، محیط دایره، چنبر

revolution (اسم)
گردش، اشوب، دور، دوران، چرخش، شورش، انقلاب، دوران کامل، حرکت انقلابی، دور موتور، واگشت

race (اسم)
گردش، دور، تبار، طبقه، نژاد، دوران، طایفه، مسابقه، نسل، قوم

wheel (اسم)
دور، چرخ، چرخش، رل ماشین

orbit (اسم)
دور، قلمرو، مدار، مسیر، حدقه، مسیر دوران، حدود فعالیت

circuit (اسم)
جریان، دوره، گردش، دور، محیط، حوزه قضایی یک قاضی، اتحادیه، کنفرانس

meander (اسم)
گردش، دور، خم، پیچ، راه پر پیچ و خم، چم اب

out-of-the-way (صفت)
دور، پرت، دنج، دور دست، غیرقابل دسترس

remote (صفت)
دور، کم، جزئی، دور دست، بعید

outmost (صفت)
دور، اقصی نقطه

long-haul (صفت)
دور

long-range (صفت)
دور، دیرپای، دور رس، دور برد، دراز مدت، مربوط به اینده دور

distant (صفت)
سرد، دور، فاصله دار، غیر صمیمی

off (صفت)
دور، دورتر، خاموش، بی موقع

around (قید)
پیرامون، گرداگرد، دور، در حوالی، سوی دیگر، در هر سو

away (قید)
دور از، بیرون، پس از ان، دور، بی درنگ، بیک طرف، بعد، بیرون از، در سفر، بطور پیوسته، از انجا، از ان زمان، از انروی

aloof (قید)
دور

nowhere near (قید)
دور، ابدا

yonder (قید)
دور، ان، آنجا، انسو، انطرف

پیشنهاد کاربران

دور
=
پرت
منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
دوردوردوردور
لغت ( دور ) به معنی فاصله زیاد و مسافت طولانی فارسی است و با توجه به هندواروپایی بودن زبان فارسی اگر دقت کنیم لغت دور اندکی شبیه معادل اینگلیسی آن far است. حالا در گذشته دور ( فار ) بوده و بعدا شده ( دور ) یا اولش ( دور ) بوده و بعدا در اینگلیسی شده far مشخص نیست.
آشنایی با پیشوندهای " هو - " و " دُش - /دژ - ":
پیشوندهایِ " هو - " و " دُش - " پادواژه یِ ( =متضادِ ) یکدیگر هستند.
اگر واژه ای را که پس از این دو پیشوند می آید، با " X " نشان دهیم، آنگاه " هو - X " به معنایِ " X خوبی داشتن" است و " دُش - X" به معنایِ " X بدی داشتن" است. اگر خودِ " X" چیزِ بدی باشد یا ویژگیِ بدی را بازنمایی کند، آنگاه " دُش - X" بسیار بَد بودنِ آن چیز یا آن ویژگی را نشان می دهد.
...
[مشاهده متن کامل]

در زبانهای باستانیِ ایرانی ما پیشوند " دُش/دژ" را به ریختهایِ
" دوش:duš " / دوژ:duj" / " دو ( س ) :du ( s ) " ( چنانچه X با "س:s" آغاز شود ) /" دور:dur" داشته ایم.
نمونه ها:
1 - " سرَو:sraw" به چمِ " آوازه" بوده است که با "سُراییدن" در پارسی همریشه است:
"هو - سرَو :hu - sraw" به چمِ " خوشنام، خوش آوازه" بوده است و " دو - سرَو:du - sraw" به چمِ " بدنام، بدآوازه" بوده است؛
2 - در زبانِ پارتی برای واژه " چیهر:čihr " که همان " چِهر، چِهره" است، داریم:
" هو - چیهر:hu - čihr " به چمِ " خوش چهره، زیبا" و " دور - چیهر :dur - čihr " به چمِ " بدچهره، زشت"؛
3 - در زبانِ پارسیِ میانه برای واژه یِ " چَشم: čašm " داریم:
"هو - چَشم:hu - čašm " به چمِ " نیکخواه، خیرخواه" و " دُوش - چَشم:duš - čašm " به چمِ " بَدچشم، حسود، رِشک ورز" است؛
4 - برای واژه یِ " گَند:gand" در زبانِ مانوی داریم:
" دوژ - گَن:duj - gann " به چمِ " بسیار گَند و زننده" .
( در نمونه 4 ازآنجایی که واژه یِ " گَند=X" چیزِ بدی را باز نمایی می کند، با همراهیِ پیشوندِ " دوژ/دوش" بسیار بد بودنِ آن نشان داده میشود. )
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پَسگَشت:
رویبرگِ 260 از نبیگِ " زبانهایِ ایرانی" ( گرنوت ویندفور ) ، بخشِ ( 6. 1. 1 )

دور
«دور» ( به انگلیسی: Away ) تک آهنگی از هنرمند اهل اسپانیا انریکه ایگلسیاس است که در سال ۲۰۰۸ میلادی منتشر شد.
دور
منابع• https://fa.wikipedia.org/wiki/دور_(ترانه_انریکه_ایگلسیاس)
در اوستایی، پیشوند "اَپَ" را داشتیم که برابر "دُور، کنار" است. چنانکه در فرتور زیر میبینید: ( هَد:نشستن )
( بِدرود! )
دور
دُور واژه ای از پارسی پهلویست، ریشه در سانسکریت دارد، به عربی رفته و از آن دور و دوّار و مدّور و…. را ساخته اند.
واژه دور
معادل ابجد 210
تعداد حروف 3
تلفظ dur
نقش دستوری اسم
ترکیب ( صفت ) [پهلوی: dur، مقابلِ نزدیک]
مختصات ( دُ ) [ ع . ] ( اِمص . )
آواشناسی dowr
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ لغت معین
فرهنگ بزرگ سخن
کردی: دۊر d�r
جمع دار. خانه ها
" عصای قرار آنجا انداخته اند و نیت اقامت کرده و متاهل شده و دور و قصور ها نهاده و. . . "
در معنای: در آنجا مستقر شده اند و تصمیم به ماندن گرفته اند و و متاهل شده اند و خانه ها و قصرها بنا کرده اند.
...
[مشاهده متن کامل]

دیباچه تاریخ جهانگشای جوینی
و تَبکِی دُورُهُم أبَداً عَلیهِم / وَ کَانَت مألَفاً لِلعِزِّ حِینَا
�خانه� هایشان، که روزگاری محل عزت و ارجمندی ایشان بوده اند، پیوسته بر آنها می گریند.
"دور از خوشی و معموری دور شد" .
خانه ها از خوشی آبادی دور ماند و محروم شد
تاریخ جهانگشا ذکر واقعه نیشابور

دور
( the 10th Iteration of the annual " Sri lanka - India Naval Exercise - 2023 ( SLINEX 2023
دهمین دور رزمایش سالانۀ سریلانکا و هند موسوم به SLINEX
در گویش اصفهان، تُریدن به چم چرخیدن، دُور خوردن،
تُر یا دُور شایدبا واژه tour به چم گردش یا جهانگردی و turn به چم چرخ، چرخیدن همریشه باشد.
Faraway
"دور" به چمِ "گردش، گرداگرد، گردیدن" در واژگانی همچون "دور زدن" در زبانِ سانسکریت به دیسه یِ ( dhurv ) بوده که در این زبان به چمِ " خم کردن، پیچاندن، کج کردن، خم شدن، برگرداندن" بوده است.
چنانکه در رویه 356 از نبیگِ " فرهنگِ سَنسکریت - فارسی"پوشینه یِ دوم چنین آمده است:
دور
برابر دور عربی گردش و پرگار است
چنین است پرگار چرخ بلند
که آید بدین پادشاهی گزند.
فردوسی.
دور ترکی که ایست است از دار پارسی گرفته شده دار و بدار فرمان ایستادن و داستن ایستادن و ایستانیدن است در پارسی
...
[مشاهده متن کامل]

بدار ای ساربان اخر زمانی
که عهد ما و او اخرزمانست
بدار بدار درنگ درنگ
شتر مرون به جای تنگ
بدان سایه در ، اسپ و گردون بداشت
روان را به اندیشه اندر گماشت.
بفرمود کو را بدین ریگ گرم
بدارید تا خوابش آید ز شرم.
فردوسی

واژه ( دور ) واژه ای ایرانی است.
در رویه 286 از نبیگِ ( ریشه های هندواروپاییِ زبان پارسی ) آمده است:
دور
دور door
در گویش جنوب کشور دور ودیر هردو به هر دومعنی برای فاصله ی زمانی وهم فاصله ی مکانی بکار میره ، در گویش شهربابکی مثلا میگن دور رسیدم قطار خاتون آباد رفته بود ، که دراینجا دور برای زمان بکار رفته یا میگن تهران خوب جایی یه، حیف که دیر از ابادی یه، که اینجا دیر برای فاصله مکانی بکار رفته ، در گویش فارسی ، واو گاهی به ای تبدیل میشه مثلا کوچه به کیچه ، پول به پیل ، تنور به تنیر ، پس دور به دیر تبدیل شده ، گرچه اخیرا در لهجه ی تهرانی دور فقط برای فاصله مکانی ودیر فقط برای فاصله زمانی بکار میره و اینطوری جا افتاده، اما حافظ میگه؛ از بس که دیر گشتی چون صبح روزه داران ، که" دیر " برای زمان بکار برده و باز میگه؛ لیک از بر او یک دو قدم دیر ترک ، که همان" دیر" رو برای فاصله مکانی بکار برده
...
[مشاهده متن کامل]

( ص مرکب ) جدا. دور. وداع کرده :
که کردی شوی و از تو هر دو بدرود
چه ایشان و چه پولی زان سوی رود.
( ویس و رامین ) .
از لب و دندان من بدرود باد
خوان آن سلوت که باری داشتم.
خاقانی.
گردش ( . . . . از که می پرسی که دور روزگاران را چه شد. . . حافظ )
دور ( Dur ) در زبان ترکی فعل امر به معنی بایست از مصدر دورماق ایستادن معادل کلمه stop انگلیسی به معنی ایست
دَوَرَ نیری
دَوَر = مخفف دَوَران ، سرگشته ، حیران
گفتم یکی به گوشه چشمت نظرکنم
چشمم دَوَر بماندوزیادت مقام شد سعدی
دور ( با تلفظ dever ) [اصطلاح راه سازی] : شیب عرضی راه
دور : [ DOWR] بار ، دفعه ، نوبت ( ( یک شاخه ی خشک درخت را از روی زمین برداشت ، دو قدم به طرف نایب رفت ، چوب را به قصد سرِ بلند کرد و گفت یک دور دیگر بگو ببینم که من حقّ حرف زدن ندارم! ) ) ( دایی جان ۲۹۴ ) ( بوالحسن نجفی ، فرهنگ فارسی عامیانه )
...
[مشاهده متن کامل]

دُور
این واژه پارسی و هم ریشه با واژه های انگلیسی زیر :
tour , tourist , tourbin , tourbulance tornado tournement
کوششی برای برابر سازی با دُور:
tour =دُور ، دُورِش ، گَردِش ، گَشت
tourist = دُورِشگَر ، گَردِشگَر ، دُورگَرد ، دُورسِپار
...
[مشاهده متن کامل]

tourbin = دُورانه ، دُورگَرد ، دُورَنده ، دُورواره
tourbulance = دَوَران ، دُورَند ، دُورناک، دُورناتَراز
tornado = دُورباد ، دُورگین ، دُورفان ( دُورتوفان ) ،
دُورتوف
tournoment = دُورنامَند ، دُورمَند ، دُورِشمَند ، دُورگَشت
دُورگَردی ، دُورسپاری ، دُورپیمایی ،
دُورنَوَردی

دور: [اصطلاح موسیقی ] در موسیقی قدیم " گام " را می گفته اند.
دور واژه آریایی است به مانای turn ، در ایتومولوژی واژه ها نویسه ت به ه دگرگون میشود، عرب این واژه رو گرفته و دایره را ساخته، که میشود به جای دایره گردانه، گردال، گردگون، گردیس، گردآور، گردار، پیشنهاد میشود
( دور به معنی حرکت از نقطه ای به نقطه دیگر به صورت حرکت شبیه گردشی و پایان کردن حرکت در مسیر اول ) و ( دار ) به معنای خانه و این کلمه با کلمات ( دور ( زدن ) ) و دیوار و میدان و دایره و هم ریشه هستندو دلیل
...
[مشاهده متن کامل]
نام گذاریش به خانه به این دلیل است که دیوار خانه از جایی شروع و به همان نقطه بر می گردد. و وجه تسمیه دیگری اون به این دلیله که انگار افرادی که در آن خانه زندگی می کنند در حال رفت و آمد و مثل این که در آن خانه دور بزنند.

چرخه ، بعید ، با فاصله ی بسیار . . .
( خوشنویسی از قدیم ) انحنا - خمیدگی حروف وقتی خط ممتد نباشد - قسمتی از قوس یا کمان.
بعید
اطراف
چرخه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٢)