دو

/dav/

    ambi-
    di-
    twin
    two
    run
    race
    do
    track

فارسی به انگلیسی

دو اتشه
born-again, die-hard, diehard, fierce, hard-core, hidebound, proper, strong, overheated, superheated, double, distilled, browned over-fervent, ardent, double-distilled, browned, full-bloodedhearty

دو ارزشی
divalent

دو اهسته
dogtrot

دو با قدم اهسته
jogging, jog

دو بار در هر
bi-, bi-

دو بافتی
double-knit

دو بامانع
steeplechase

دو بخش سازی
dichotomy

دو بخش کردن
bisect

دو بخشی
bipartite, bi-, binomial, twofold

دو برابر کردن
double, duplicate, reduplicate

دو به هم زن
mischief-maker

دو به هم زنی
mischief-making

دو بهم زنی کردن
tattle

دو پا را در یک کفش کردن
insistence
insist

دو پای اسب را بهم بستن
hobble

دو پشته
double, tandem

دو پهلو
double-edged, two-sided, two-edged, left-handed, double-barreled, two-edged, ambiguous, backhanded, equivocal, vague, evasive, equivocal(ly)

دو پهلو برابر
isosceles

دو پهلو گویی
equivocation, double talk
doublespeak

مترادف ها

twain (صفت)
دو

two ()
دو

پیشنهاد کاربران

لری بختیاری
دووَی:۲
دوغ لری فارسی بی ( غ ) است.
منبع. عکس فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

دودودودودو
دو چیزِ نانما هستند که کار هر کسی نیستند ؛
۱_سیاست.
۲_رازوری.
سیاست سیا سیا نشان دادن است.
رازوری سفید سفید درون بودن است.
در زبان لری بختیاری به معنی میدان هست
دو، دوگه
در دو عالم زندگی میکنیم: عالم أرباب وعالم گوسفندها!
دُو تلفظ کلمه do.
با dou , dew , due . . . تفاوتی دارد. دقّت کن.
دو dow
دویدن برای مسابقه ، نوبت بازی که داو هم میگن ، در گویش شهربابکی وقتی میگن دو دشتشون هست یعنی میدان بازی ونوبت بازی دستشون هست ، بازی ممکنه اجتماعی ویا سیاسی هم باشه
ریشه ی واژه #دو و #دویدن در فارسی ✅
از توو - tov ترکیست ومعنی آن سرعت است آن هم از بن نزدیک تپمک و اصلی تر از آن تاخماق است.
واژه ی توولاماق هم بسیار استفاده میشود
به صورت دو و دویدن وارد فارسی شده است گویند که سومریست.
واژه ی " دو " با واژه های Two در انگلیسی ، dois در زبان پرتغالی ، To دانمارکی ، Deux فرانسوی ، لاتین duo ، هلندی Twee ، یونانیDyo و. . . سنجیدنی است . نمونه ی بارز آن واژه dual به معنی دوگانه در زبان انگلیسی است.
در گویش تاتی دو ( Doo ) به دوغ گفته میشود.
اثنان
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)