دهن کجی

/dahankaji/

    grimace
    wry mouth

فارسی به انگلیسی

دهن کجی کردن
mug, to grimace, to make grimaces, to make faces

مترادف ها

mug (اسم)
پوزه، فنجان، ابخوری، دهان، لیوان، دهن کجی، عکس شخص محکوم

grimace (اسم)
تظاهر، ادا و اصول، دهن کجی، شکلک، نگاه ریایی

پیشنهاد کاربران

تحقیر و تمسخر
رفتاری که کسی از عملکرد شخصی دیگر از روی حسادت. تضادها شکل میگیرد. به طور مثال شما وقتی تقاضای او جدی نمیگیرید. نادیده میگیرید اینگونه شاهد رفتار خواهید بود
کژ کردن دهن ؛ بقصد ریشخند و استهزا، شکل کج بدهان دادن :
آن دهن کژ کرد و از تسخر بخواند
نام احمد را دهانش کژ بماند.
مولوی.
بد دهن
لوچه پیچک
لوچه پیچاندن