rack (فعل)
دندانه دار کردن، سخت بازپرسی کردن از، روی چنگک گذاردن، بشدت کشیدن
indenture (فعل)
شیار دار کردن، دندانه دار کردن، با سند مقید کردن، بشاگردی گرفتن، با سند مقید شدن، با قرارداد استخدام کردن
cog (فعل)
دندانه دار کردن
tooth (فعل)
دندانه دار کردن، مضرس کردن، دارای دندان کردن
chine (فعل)
پشت کسی را شکستن، دندانه دار کردن
indent (فعل)
دندانه دار کردن، بر جسته کردن، سفارش دادن
jag (فعل)
دندانه دار کردن، کنگره دار کردن، چاک زدن، ناهموار بریدن