دمیدن


    to blow
    to breathe upon
    to infuse
    to inflate
    swell
    to puff up
    blast
    breathe
    infusion
    puff
    rise
    to breathe upon(or into)
    to appear (as thedawn)to sprout

فارسی به انگلیسی

دمیدن با بادزن
fan

دمیدن خورشید
dawn

دمیدن در فکر و روح کسی
infuse

دمیدن در قالب
blow

مترادف ها

inbreathe (فعل)
در کشیدن، استنشاق کردن، دمیدن، ملهم کردن، تنفس کردن

bop (فعل)
زدن، دمیدن، برخورد کردن، تصادم کردن

blow (فعل)
دمیدن، وزیدن، ترکیدن، در اثر دمیدن ایجاد صدا کردن

insufflate (فعل)
دمیدن، فوت کردن، تلقین کردن، پی در پی روح دمیدن در

respire (فعل)
دمیدن، نفس کشیدن، دم زدن، بهوش امدن، تنفس کردن، امید تازه پیدا کردن، بو کردن

پیشنهاد کاربران

عشق تو در روحم دمیده شده همنفس
منبع. عکس فرهنگ فارسی یافرهنگ عمید
واژه ی درودنی از ریشه ی واژه ی درون و ی فارسی هست
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

دمیدندمیدندمیدندمیدندمیدن
۱. روییدن
۲. سر برآوردن گیاه از زمین
۳. فوت کردن
۴. طلوع کردن
۵. فریب دادن کسی
دمیدن:
دکتر کزازی در مورد واژه ی دمیدن می نویسد : ( ( دمیدن در پهلوی در ریخت دمیتن dāmītan بکار رفته است . این مصدر ، در این زبان ، در ریخت دفتنdaftan نیز بکار می رفته است . ) )
( ( نخستین که آتش ز جنبش دمید،
...
[مشاهده متن کامل]

ز گرمیش بس خشکی آمد پدید؛ ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 188 )

دمیدن در تاریخ بیهقی به معنی وسوسه کردن ، با چرب زبانی متقاعد کردن ، و فریب دادن آمده است.
" و به بلخ در امیر می دمید که ناچار حسنک را بر دار می باید کرد.
تاریخ بیهقی، دکتر فیاض، ۱۳۸۴ ، ص ۲۲۴.
...
[مشاهده متن کامل]

در کسی دمیدن که بیهقی در اینجا به کار برده از اصطلاحات ترکی است که امروزه هم ترک ها استفاده می کنند. ترکی آن می شود: شئشیرتْمک یا یلْلَندیرمک معنی تحت الفظی می شود فوت کردن در چیزی مثل بادکنک یا مشک
ولی در اصطلاح یعنی با تعریف و تمجید و وسوسه طرف رامتقاید کنی که در نزد خود خیال و باور کند که راست می گویی و همچنین معنی تحریک کردن و وسوسه کردن می دهد
خلاصه یعنی با سخنان دروغین و فریبکارانه طرف را گول بزنی و باعث شوی او مرتکب آن شود در حالی که آن کار بیشتر به نفع او نیست بلکه به نفع شماست.

طلوع کردن ، ظاهر شدن
کاربرد در جمله : 👨🏻‍🚒👨🏻‍🚒
آفتابا در فراقت هر نفس / صبح شوق از شرق جانم می دمد
( سیف فرغانی )