دمیدن، نفس کشیدن، دم زدن، بهوش امدن، تنفس کردن، امید تازه پیدا کردن، بو کردن
پیشنهاد کاربران
تنفس
بکار بردن نفس فروکشیده شده جهت بروز فکر یا قصدی، برای بیان ادعای چیزی را داشتن
دم زدن در معنای درنگ کردن و تامل ذکردن هم می باشد کنون من ز ایران بدین آمدم نبد شاه دستور تا دم زدم
دم زدن یعنی نفس کشیدن ونفس زدن ولی دم نزدن یعنی سکوت کردن و حرف نزدن
دم نزد : سخن نگفت ، سکوت کرد " پس آواز دادند او را که بدَو . دَم نزد و از ایشان نیندیشید. " تاریخ بیهقی، دکتر فیاض، ۱۳۸۴ ، ص ۲۳۴. دم زدن : کنایه ی فعلی ایما از آسودن ( ( � فرستاده را داد چندی درم ... [مشاهده متن کامل]
بدو گفت خیره مزن هیچ دم ) ) ( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، ۱۳۸۵، ص ۴۲۱. )