دلخور

/delxor/

    edgy
    gloomy
    glum
    peeved
    resentful
    sullen
    upset
    annoyed
    indignant
    offended

فارسی به انگلیسی

دلخور بودن
resent

دلخور شدن
offend, pique, resent, upset

دلخور کردن
disgruntle, disoblige, fret, offend, upset, to annoy, to offend

دلخور کننده
offensive

مترادف ها

sulky (صفت)
ترشرو، رنجیده، بد اخم، دلخور، عبوس، قهر

chapfallen (صفت)
دارای چانه اویزان، ملول، دلخور

پیشنهاد کاربران

خور به معنای سنگ است و دلخور به معنای دل سنگ است
عصبانی از کسی ، گله مند
کسی که در دلش از کسی دیگر رنجیده و آزرده شده است دلخور است از او
رنجیده خاطر
دمق . . . ملول . . . . ناراحت . . . . . .
از کسی اعصبانی بودن

ناراحت