دلالت

/delAlat/

    adumbration
    implication
    indication
    signification
    guidance

فارسی به انگلیسی

دلالت داشتن
argue, portend, prefigure

دلالت داشتن بر
imply, import

دلالت کردن
predicate, prefigure, testify, to lead, to direct

دلالت کردن بر
betoken, denote, indicate, signify, to denote, to express

دلالت کردن به طور مبهم
adumbrate

مترادف ها

implication (اسم)
معنی، مفهوم، دلالت

indication (اسم)
اشاره، نشان، نشانه، قرینه، بروز، علامت، دلالت

symbolization (اسم)
دلالت، نمادسازی، نماد پردازی، نماد اوری، استعمال و علائم نشانای رمزی

پیشنهاد کاربران

دلالت: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
پاریب pārib ( پارتی: pareb )
ویدار vidār ( پارتی ) .
دلیل = دال
دلالت = فردال ( فر دال ) فر ( بسیار/ بالا / اوج ) دال ( دلیل ) => فردال = دلیل بسیار داشتن = دلالت
دلایل =اندال ( اند دال ( مانند اندرانی ( نشانه ضریب بستن و وارد شدن به چیزی می باشد دال ) / چندال = چند دال = چند دلیل داشتن
...
[مشاهده متن کامل]

دالان = تونل / گویا دال و تال از هم ریشه دارند و یکی برای رسیدن به منظور یا همون دلیل یابی و دیگری به بلندی اشاره پیدا کرده از همینرو در زبان ایرانی به سالن تالار گفتند ( تال ار )

🇮🇷 واژه ی برنهاده: فرنودی 🇮🇷
دلالت به معنی راهنمایی هست
دلالت راهنمایی
ارائه ٔ طریق
دلالات ( جمع )
دال، دلالت، مدلول :
x به y دلالت داره، x دال هست، y مدلول هست.
دلالت نسبت دال رو به مدلول میرسونه، مثلا توعلوم منطق داریم لفظ با مفهوم انقد نزدیک همن که فرقش رو شما متوجه نمیشی، میگی پفک مفهوم پفک جلو چشماته، اینجا لفظ داله و مفهوم مدلول، کلمه ی پفک داله و مفهوم پفک مدلول هست.
بعد مصدراشون فرق داره
مفرد دلایل مطمئنید دلالت نمیشه چون ریشه عربی داره
نشانه ای برای دلیل را دلالت گویند مانند دلالت دود دلیل بر وجود آتش است
این واژه تازى ( اربى ) ست و سپارش مى شود بجاى آن از این واژه ها بهره جویید : رونایش Runayesh : رون ( پهلوى:دلیل ) + آیش ( مصدر آمدن ) ، پتیسایشPatisayesh ( به ساختار پهلوى: دلالت ، سببیت ) ، ویهانش Vihanesh : ویهان ( پهلوى: دلیل ) + اِش ( اسم مصدرساز )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)