دل به دریا زدن


    adventure
    risk
    to take a leap in the dark
    to turn the hazard

مترادف ها

adventure (فعل)
در معرض مخاطره گذاشتن، دستخوش حوادث کردن، با تهور مبادرت کردن، دل به دریا زدن، خود را به مخاطره انداختن

پیشنهاد کاربران

دل به دریا زدن ؛ هر چه بادا باد گفتن. خطر کردن. به امری که عاقبت آن معلوم نیست قیام کردن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . با خطر و بیم هلاک مصمم کاری شدن. بی باکانه وارد مرحله اجرای امری شدن. بدون هراس به کاری
...
[مشاهده متن کامل]
صعب پرداختن. ( فرهنگ عوام ) . با شهامت و بدون ملاحظه خطر به کاری اقدام کردن. تصمیم گرفتن و در کاری بی پروا داخل شدن. و رجوع به این ترکیب ذیل زدن شود.

دل به دریا زدن ؛ خطر کردن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . علی اﷲ گفتن. هر چه باداباد گفتن.
دل به دریا فکندن ؛ دل به دریا زدن. حافظ علیه الرحمه ، ضرورت را، دل به دریا فکندن آورده است. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) :
دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم
وندرین کار دل خویش به دریا فکنم.
حافظ.
دل به دریا زدن ؛ خطر کردن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . علی اﷲ گفتن. هر چه باداباد گفتن.
کنایه از شجاعت و نترسیدن
To heard the lion in his den
هر چه باداباد، دل به دریا زدن
( IDIOM )
دل به دریا زدن : [عامیانه، کنایه ] بدون توجه به خطر به کاری اقدام کردن، هرچه بادا باد گفتن.
throw caution to the wind ( s )
Throw caution to the wind
@لَنگویچ
take the plunge