دفن کردن


    bury
    entomb
    inter
    to bury

مترادف ها

grave (فعل)
دفن کردن، تراشیدن، حفر کردن، نقش کردن، قبر کندن

sepulcher (فعل)
دفن کردن، قبر ساختن

lay (فعل)
طرح کردن، دفن کردن، گذاردن، تخم گذاردن

bury (فعل)
دفن کردن، از نظر پوشاندن، بخاک سپردن

entomb (فعل)
دفن کردن، زیر خاک کردن، مقبره ساختن

inhume (فعل)
دفن کردن، بخاک سپردن، در خاک نهادن

پیشنهاد کاربران

نگندن
lay somebody to rest
گور کردن . [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) دفن کردن مرده را. به خاک سپردن مرده : نصر سیار بر واصل عمرو نماز کرده اندر سراپرده ٔ خویش گور کردش . ( تاریخ بخارای نرشخی ص 73 ) .
- به گور کردن ؛ گور کردن . به خاک سپردن : و او را [ مروان را ] به دمشق به گور کردند. ( تاریخ سیستان ص 106 ) . سر عبدالرحمن به مصر به گور کردند و جثه ٔ او به رخد. ( تاریخ سیستان ) . و امیرالمؤمنین مأمون فرمان یافت به روم . . . و آنجا به گور کردند او را. ( تاریخ سیستان ) .
...
[مشاهده متن کامل]

در زیر خاک گذاشت