دفع کردن


    emit
    evacuate
    parry
    repel
    repulse
    turn
    ward
    eliminate
    to repel
    to parry
    to ward off
    to pass off
    to fight
    to discharge

فارسی به انگلیسی

دفع کردن از بدن
excrete

دفع کردن با جاخالی دادن
fend

دفع کردن با فشار
extrude

دفع کردن به طور شدید
rebuff

مترادف ها

countercheck (فعل)
دفع کردن

raise (فعل)
زیاد کردن، ترقی دادن، بالا بردن، بیدار کردن، دفع کردن، تولید کردن، بوجود اوردن، پروردن، بار اوردن، برداشتن، بلند کردن، بالا کشیدن، بر پا کردن، بر افراشتن، پروراندن، رفیع کردن

dispel (فعل)
برطرف کردن، دفع کردن، طلسم را باطل کردن

ward off (فعل)
دفاع کردن، دفع کردن، از خود دور کردن

avert (فعل)
بیگانه کردن، منحرف کردن، گردانیدن، گذراندن، دفع کردن، بیزار کردن، بر گرداندن

foil (فعل)
خنثی کردن، دفع کردن، بی اثر کردن، فلز را ورقه کردن

quench (فعل)
فرو نشاندن، دفع کردن، خاموش کردن، اطفا

fend (فعل)
دفع کردن، دور کردن یا دفاع کردن

exorcise (فعل)
دفع کردن، اخراج کردن، تطهیر کردن

stave off (فعل)
دفع کردن

repel (فعل)
دفع کردن، بیزار کردن، رد کردن، جلوگیری کردن از، نپذیرفتن، عقب نشاندن

repulse (فعل)
دفع کردن، راندن

eject (فعل)
دفع کردن، پس زدن، بیرون انداختن، معزول کردن، بیرون راندن

perspire (فعل)
دفع کردن، خیس عرق شدن، عرق ریختن، عرق کردن

excrete (فعل)
دفع کردن، بیرون انداختن، پس دادن

extrude (فعل)
تبعید کردن، دفع کردن، بیرون انداختن، بیرون آمدن، از قالب دراوردن

exorcize (فعل)
دفع کردن، اخراج کردن، تطهیر کردن

stand off (فعل)
دفع کردن، محشور نبودن، بدفع الوقت گذراندن، گریز کردن

detrude (فعل)
دفع کردن، به زور پیش بردن، فرو کردن

forfend (فعل)
دفع کردن، منع کردن

پیشنهاد کاربران

در کردن ، بدرکردن
دفع کردن = واراندن
چال کردن
Dispose
🇮🇷 کارواژه ی برنهاده: واراندن 🇮🇷
واراندن . [ دَ ] ( مص مرکب ) دفع کردن . دور کردن . بازراندن . ( ناظم الاطباء ) . بازداشتن . ( مؤلف ) :
عاذلانشان از وغا واراندند
تا چنین حیز ومخنث ماندند.
مولوی ( مثنوی دفتر سوم ص 580 سطر 4066 ) .
...
[مشاهده متن کامل]

|| تعاقب کردن . || کِشتن . زراعت کردن . || برابر و هموار کردن . ( ناظم الاطباء ) . ذَب ّ، واراندن و پژمریدن نبات .

پس زدن
دور کردن یا راندن
بیرون راندن
عقب راندن
دور کردن
ذب
Fend off
Fend off / the deadly virus danger/attack/criticism/threat
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)