دشوار

/doSvAr/

    arduous
    crucial
    difficult
    formidable
    hard
    heavy
    herculean le
    knotty
    labored
    laborious
    convoluted
    demanding
    herculean
    hieroglyphic
    impalpable
    intangible
    tight
    mean
    uphill
    problematic
    rocky
    rough
    scabrous
    severe
    severely
    spiny
    strait
    strenuous
    tough
    unenviable
    stiff

فارسی به انگلیسی

دشوار شاق
trying

دشوار و نیازمند مهارت
fancy

دشوار کردن
complicate, embarrass

مترادف ها

hard (صفت)
خسیس، سفت، ژرف، سخت، دشوار، سخت گیر، فربه، زمخت، قوی، شدید، سنگین، پینه خورده، مشکل، معضل، نامطبوع، پرصلابت، قسی

difficult (صفت)
غامض، ژرف، سخت، دشوار، پر زحمت، سخت گیر، پر دردسر، مشکل، صعب، معضل، گرفتگیر، پراشکال

uphill (صفت)
دشوار

knotted (صفت)
جمع شده، دشوار، بر امده، گره دار، منگوله دار، ازدحام کرده، کلاله دار

sore (صفت)
دردناک، دشوار، خشن، مبرم، مجروح

laborious (صفت)
ساعی، پر کار، سخت، دشوار، پر زحمت، زحمت کش

tough (صفت)
سفت، سخت، محکم، شق، دشوار، بادوام، خشن، زمخت، شدید، سر سخت، با اسطقس، پی مانند

sticky (صفت)
سخت، چسبنده، چسبیده، چسبناک، دشوار، بد بو، لزج

formidable (صفت)
سخت، ترسناک، دشوار، قوی، نیرومند، مهیب، سهمگین

arduous (صفت)
سخت، دشوار، پر زحمت، صعب الصعود

onerous (صفت)
دشوار، شاق، سنگین، گران، طاقت فرسا

strait (صفت)
دشوار، باریک، در مضیقه، در تنگنا

intolerable (صفت)
سخت، دشوار، طاقت فرسا، بی نهایت، غیر قابل تحمل، تحمل ناپذیر، تن در ندادنی

slippery (صفت)
دشوار، بی ثبات، لیز، لغزنده، لغزان

slippy (صفت)
دشوار، بی ثبات، لیز، لغزنده، لغزان

inexplicit (صفت)
دشوار، معلق، غیر صریح، بطور ضمنی، بدون توضیح

insupportable (صفت)
سخت، دشوار، طاقت فرسا، غیر قابل مقاومت، تحمل ناپذیر

inexplicable (صفت)
دشوار، غیر قابل توضیح، روشن نکردنی

nerve-racking (صفت)
دشوار، خسته کننده اعصاب

spinose (صفت)
دشوار، پوشیده شده از خارهای زیاد

spiny (صفت)
دشوار، پوشیده شده از خارهای زیاد

پیشنهاد کاربران

دخشار لری فیلی بالاگریوه
صعد
دشوار=عسیر
دِشوار
دِش وار
دِش=دِژ
دش=دژ= قلعه= مسیر سخت
دِشوار=دِژوار= سخت = مشکل
منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
دشواردشواردشواردشواردشوار
دشوار در لری و لکی بصورت دشخار گفته می شود
دشوار=دش وار
دش در پارسی پیشوندی است و برابر "دژ" است و چم ( معنی ) آن می شود بد.
وار هم برابر سان و گون پس دشوار می شود بدسان، بدگون، بد گونه که می شود چیزی که بد است.
پس دشوار می شود هر چیزی که بد باشد.
بُغرَنج
سخت
گران
سنگین
واژه دشوار
معادل ابجد 511
تعداد حروف 5
تلفظ došvār
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [پهلوی: dušvār، مقابلِ آسان] ‹دشخوار، دژوار›
مختصات ( دُ ) [ په . ] ( ص مر. )
آواشناسی doSvAr
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع واژگان مترادف و متضاد
در زبان کوردی
دشوار دژوار تلفظ میشه
دژ=مخالف
وار= منطقه ، محدوده
محدوده یا منطقه سخت و مخالف من
دش = بد
وار= دارنده
مشکل سخت نا راحت
سخت
عسیر
پرزحمت
"دش" پیشوندی ست وارونه ساز که واژه "وار" را از صاف و هموار به گونه ای از فراز و نشیب ( ناهمواری ) ها برمیگرداند.
و باید این را هم افزود که واژگانی چون
وار یا هموار
چون یا همچون
مانند یا هممانند ( همانند )
...
[مشاهده متن کامل]

اکنون یا هم اکنون
که در سخن معنایی نزدیک به هم دارند و گاهی یکی میشوند درحالی که پیشوند "هم" در پیوست واژگانی نشانه گذاری هم میکند.

جان فرسا
بغرنج، دشخوار، سخت، شاق، صعب، غامض، متعسر، مشکل، معضل، مغلق، ثقیل، دشوار، ناگوار، حاد، شدید، وخیم
مشکل
دشوار از ترکیب پسوند منفی ساز دُش خوار ساخته شده است. خوار به معنای آسان است و ترکیب دشخوار به معنای سخت. . . به مرور زمان، زبان خودش را پالایش کرده و کلمه دشخوار برای بیان بهتر به دشوار تغییر شکل یافته است.
شاق
سخت. تاغت فرسا
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)