دشمنی

/doSmani/

    animosity
    antagonism
    enmity
    grudge
    hostility
    animus
    ill will

فارسی به انگلیسی

دشمنی ایجاد کردن
divide

دشمنی با یهودیان
antisemitism

دشمنی دیرین
blood feud, rancor, rancour

دشمنی دیرینه
rancor, rancour

دشمنی کردن
feud

مترادف ها

hate (اسم)
تنفر، نفرت، ستیز، دشمنی، غل، اکراه

hatred (اسم)
تنفر، بیزاری، نفرت، ستیز، دشمنی، عداوت، کینه، غل، بغض

animosity (اسم)
ستیز، دشمنی، خصومت، عداوت، کینه، شهامت، جسارت، ستیزه جویی، ستیزگی، ضدیت

enmity (اسم)
نفرت، دشمنی، خصومت، عداوت، کینه، ستیزگی، ضدیت، دوءیت

ill will (اسم)
دشمنی، خصومت، ستیزگی، سوء نیت

repulsion (اسم)
تنفر، دشمنی، عقب زنی، دفع

odium (اسم)
نفرت، زشتی، دشمنی، عداوت، رسوایی، بد نامی

mis- (پیشوند)
غلط، بد، دشمنی، اشتباه، سوء، نادرست

پیشنهاد کاربران

بغض
منبع. عکس فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی
واژه ی دشمنی از ریشه ی واژه ی دشمن فارسی هست
دشمنیدشمنیدشمنیدشمنی
کین
مقابل و خلاف دوستی کردن دشمنی کردن است.
دشمنی کردن یعنی هوای طرف مقابل خود را نداشتن
پدرکشتگی پیدا کردن با کسی ؛ دلخوری پیدا کردن از کسی و بد برخورد کردن با او
vandalism
یعنی
دشمنی با علم و هنر
عداوت. خصمانه
نعش کسی را به تیرزدن ؛ کنایه از کمال بغض و عداوت است. ( آنندراج ) :
آن بت از کینه زند نعش مرا بسکه به تیر
کاغذ گرده کند صفحه تصویر مرا.
سعید اشرف ( آنندراج ) .
معادات
مبغضت
خصومت، عداوت، عناد، کینه، نایره
بدخواهی
سؤ نیت
معاند
عناد
عداوت
بایکوت
مخاصمت
خصم
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)