دستگیر

/dastgir/

    arrested
    captured
    who gives relief to others

فارسی به انگلیسی

دستگیر شدگی
seizure

دستگیر شدن
to be arrested or captured, to be grasped or understood

دستگیر فقیران
charitable

دستگیر کردن
apprehend, catch, nail, seize, to arrest, to apprehend, to capture, to take prisoner

دستگیر کردن با زور
capture

دستگیر کردن با مهارت
capture

مترادف ها

captive (صفت)
گرفتار، شیفته، ترسو، دستگیر، دربند

charitable (صفت)
مهربان، خوشدل، خیریه، سخی، سخاوتمند، دستگیر

caitiff (صفت)
دستگیر

پیشنهاد کاربران

کار چون سخت گشت بر بنده
فضل حق زود دستگیر شود
( فرج بعد از شدت، حسین بن اسعد دهستانی، به تصحیح اسماعیل حاکمی ، ج1، انتشارات اطلاعات، صفحه48 )
بازداشت
/dastgir/
یاری دهنده، کمک رسان _ زندانی، اسیر
معنای دستگیر در جملات مختلف است.
مثلاً: پلیس خلافکاران را دستگیر کرد.
در این جا دستگیر معنای بازداشت میدهد👆
یا مثلا: خداوندِ بخشندهٔ دستگیر
در اینجا دستگیر معنای یاور و یاریگر میدهد👆
یاری دهنده
کمک کننده