دستک

/dastak/

    pad used as a rough day-book
    corner of a cloth
    clapping of hands
    prop
    staff
    handle
    index
    ledger
    pry

فارسی به انگلیسی

دستک زدن
to clap

دستک مساحی
levelling-staff

دستک و دنبک
details, enlargement, difficulties, monkey business

مترادف ها

picket (اسم)
پاسدار، میخ چوبی، دستک، کشیک، چوب نوک تیز، میخچه، چوب پرچین

پیشنهاد کاربران

Dastok ابزاری چوبی شانه مانند برای بافت قالی در زبان ملکی گالی بشکرد
دستک[ اصطلاح کفاشی]: قسمتی از کفش که بین دهنه و روی رویه قرار می گیرد و معمولا روی اون سوراخ جهت بند رد شدن می خورد.
دسّک : [ اصطلاح عامیانه ] دست زدن .
( ( اونای که واسیه سرو دسّ جنده های محله مُردِسّون حنا می سابن، حق کفتربازی ندارن. از این گذشته، هرکی یه جوجه مُفِلق داشت که با هزار تا شافوت و دسگ، تنگ بوم بپرونه بهتره بره همون حناسابی خودشو بکنه تا کفتربازی. ) ) ( صادق چوبک ، کفتر باز )
...
[مشاهده متن کامل]

دستک : [اصطلاح قنات] کوره انحرافی از کوره اصلی
دستک : عضوی در ساختمان فلزی برای تحمل نیروی پیش آمدگی ها . ( اصطلاح بنایی و ساختمان سازی )
دستک:همان ستون آجر است که معمولا۳۰*۳۰یا۴۰*۴۰ساخته میشود. ( اصطلاح بنایی و ساختمان سازی )
به نام خدا - معمولا وقتی دزدی قصدداشت برای دزدی به روستا یا شهر نا آشنا ورود پیدا کند برای موفقیت در کارش نیاز به یک نفر راهنما وآشنا به موقعیت داخلی آن محلها داشت که فرد مزبور را - دستک - میگفتند /همین الان هم در روستای ما به نام روستای شیخ جعفر از توابع شهرستان قروه کردستان این کلمه کاربرد دارد/