address (فعل)مخاطب ساختن، درست کردن، خطاب کردن، نشانی دادن، قراول رفتن، دستور دادن، اداره کردن، عنوان نوشتن، سخن گفتن، متوجه کردنintuit (فعل)اگاه کردن، دستور دادن، درک کردن، تعلیم دادنdirect (فعل)سوق دادن، قراول رفتن، دستور دادن، اداره کردن، نظارت کردن، عطف کردن، متوجه ساختن، امر کردن، هدایت کردن، معطوف داشتن
فرمان دادنفرمودنفرمایشمعین کردن چیزی برای کسی. . . . .دستور دادندستور دادن ۵ کلمه ایمثال دادنمقرر داشتنبا کمال لطف دستور یک صندلی برای من داد= با کمال لطف یک صندلی برایم دستور داد.گفتنگفتم که برایش چایی بیاورند.+ عکس و لینک