اجر، مزد، دستمزد، اجرت، کارمزد، دسترنج
مترادف ها
پیشنهاد کاربران
واژه دسترنج
معادل ابجد 717
تعداد حروف 6
تلفظ dastranj
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: dastranj]
مختصات ( ~. رَ ) ( اِمر. )
آواشناسی dastranj
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
... [مشاهده متن کامل]
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد

معادل ابجد 717
تعداد حروف 6
تلفظ dastranj
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: dastranj]
مختصات ( ~. رَ ) ( اِمر. )
آواشناسی dastranj
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
... [مشاهده متن کامل]
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد

دست رنج: مالی است که براثر رنج کار وفعالیت بدست امده است
دست رنج ؛ حاصل رنج و نتیجه کار. رجوع به این ترکیب در ردیف خود شود.
پای رنج. [ رَ ] ( اِ مرکب ) پایمزد. حق القدم. زری که به اجرت قاصدان و شاعران و مطربان دهند که در مجلس مهمانی حاضر شوند. ( برهان ) . انعام و زری که به قاصد یا میهمان داده شود. ( غیاث اللغات ) . مقابل دسترنج. ( آنندراج ) :
بفرمود شه تا رقیبان گنج
کشند از پی میهمان پای رنج.
نظامی.
بفرمود شه تا رقیبان گنج
کشند از پی میهمان پای رنج.
نظامی.
مترادف دسترنج در زبان لری بختیاری ::
دسرنج، مز د
Dasranj. mozd
دس::دست
دسرنج، مز د
دس::دست
حاصل