دستخوش

/dastxoS/

    exposed
    subject
    victim
    handsel given by the winner of a game to those present
    bravo
    good for you

فارسی به انگلیسی

دستخوش احساسات کردن
transport

دستخوش اضطراب
undone

دستخوش اعجاب شدن
boggle

دستخوش اعجاب کردن
boggle

دستخوش اغراض اوشدم
i fell a victim to his private motives.

دستخوش بازنشستگی
golden handshake

دستخوش تغییر شدن
suffer

دستخوش تناسخ شدن
transmigrate

دستخوش چیزی شدن
tear, undergo

دستخوش حدسیات و اوهام شدن
conjecture

دستخوش حسرت گذشته
nostalgic

دستخوش حوادث بودن
drift

دستخوش حوادث شدن
drift

دستخوش شدن
fling, submit, take

دستخوش غرور شدن
bloat

دستخوش غرور کردن
bloat

دستخوش هراس و نگرانی
hagridden

دستخوش کردن با شتاب
throw

مترادف ها

prey (اسم)
شکار، صید، نخجیر، قربانی، دستخوش

victim (اسم)
هدف، شکار، قربانی، دستخوش، برخی

پیشنهاد کاربران

•در معرض، دچار
•تحت تاثیر قرارگرفته ( اغلب اثری منفی و تخریبگرایانه همچون دستخوش طوفان شدن قایق. . . ) ، متحمل شدن
• پولی ( مالی یا هدیه ای و حتی خوراکی همچو شیرینی و غیره ) که به شادباش یا شکرانه به دیگران دهند مثل انعام
...
[مشاهده متن کامل]

دستخوش را به گلایه و به شکواییه نیز گویند به نیش و کنایه مثلا به رندی که عملی خلاف انتظار و نکوهیده انجام داده باشد.
•احسنت، مرحبا، آفرین، دست خوش ( به تحسین )
•دست خَوش به نوازنده چیره دست و خوش نواز نیز میگفته اند. به کسی که در بکار بردن فن یا هنر و یا در صنعت و حتی در ورزش توانا و کارآمد بوده باشد.

۱. دستخوش در یک معنا یعنی دچار دگرگونی و تحول رویدادهای مختلف و این معانی بسته به جمله معنی متفاوتی رو میروسنه۲. در اصطلاح لکی کرمانشاهی یعنی ممنون از لطف شما و تشکر را می رساند ۳. در اصلاح گویش کنایی
...
[مشاهده متن کامل]
لکی لرستان یعنی مرحبا که ما رو سر شکسته کردی آفرین که به ما ضربه زدی و. . . ۴. وبه معنای مشتلق دادن در مرشد و تشویق وسط گود کشتی هم هست ۵. امتیاز گرفتن از حریف و طرف مقابل۶. و در لرستان و فرهنگ لری به معنی پیش کشی عروسی و اسب پیش کشی ۷. خوش دست بودن و میمون و مبارک بودن را در برخی گویش ها میرساند

دست خوش ؛ قدرت. ( غیاث ) ( آنندراج ) . دست قوی. دست نیرومند. بازوی حریف افکن :
به پهلوی شیر آنگهی دست کش
که داری به شیرافکنی دست خوش.
نظامی.
- || دست مساعد و خوب و موافق : کهتر مخلص. . . تا از اتصال سعد حسن الحضور انفصال یافته است. . . لعمراﷲ که زهرةالحیاة را زهر حیات شناخته است. . . وزخم بازوی زمانه را که بیلک بلا اندازد، دستخوشی گشته ، ساعد خاییده و انگشت گزیده. . . . ( منشآت خاقانی چ دانشگاه ص 24 ) .
...
[مشاهده متن کامل]

هر دل که بعاشقی زبون نیست
دست خوش روزگار دون نیست.
سعدی.

دست خوش ! : [عامیانه، اصطلاح] آفرین.
عرضهٔ . . . . . . . . . بودن ( در معرض . . . . . . . قرار داشتن/بودن )
دست خوش:ناتوان و عاجز و در بیت زیر به معنی عاشق
( ( ساقی شب دستکش جام تست
مرغ سحر دستخوش نام تست ) )
( شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص 165 . )

دست شما درد نکند

کنایه از " دمت گرم
یا " دستمریزاد"

دست خوش -
( ( یادآوری از چند املایی ها:
آن را با "دستخوش": مورد، بازیچه، دچار، دست مایه و . . . یکی ندانید! ) )
معنی: دستِت درد نکنه، دست مریزاد، دستِت درست، ایول داری، کارِت درسته،
حرف نداری، گُل کاشتی، کارِستون کردی، دمت گرم - شاباش ( شادباش ) ، زِهازه ( زِه زِه ) درود، آفرین، باریکلا، زنده باد، سَرِت سلامت! -
...
[مشاهده متن کامل]

احسنت، مرحبا، ماشالله ( ماشاالله ) ، اَنوشه باد، بِنامیزَد، بِنازم ( نازِ شستت ) ، یاشاسین ( ترکی ) -
خوش باشی، به سلامتی ( به هنگام نوشیدن باده به یاد عزیزی یا دوستی گویند ) - ممنون، متشکر ( مچکر ) ، سپاس