دستخط

/dastxatt/

    chirography
    handwriting
    manuscript

مترادف ها

hand (اسم)
طرف، کمک، پیمان، دست، دسته، شرکت، خط، پنجه، پهلو، عقربه، دست خط، دخالت، یک وجب

writing (اسم)
نویسندگی، خط، نوشته، دست خط، نوشتجات، خامه رانی

script (اسم)
سند، خط، دست خط، متن سند، متن نمایشنامه، حروف الفبا

longhand (اسم)
دستینه، دست خط، خط معمولی، تمام نویسی

manuscript (اسم)
نوشته، دست خط، نسخه خطی، کتاب خطی

handwriting (اسم)
خط، دست خط

rescript (اسم)
رساله، حکم، فرمان، دست خط، فتوای پاپ

پیشنهاد کاربران

penmanship
خط دست. [ خ َطْ طِ دَ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دستخط. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
زآن تا بخط دست عزیز تو اهل فضل
از ذل فقر بازرهند اندرین دیار.
سوزنی.
دست نوشته، دست نوشت، دست نبشته