دست و پا زدن


    flounder
    heave
    scramble
    welter
    thrash
    to struggle with twitching limbs
    to filing ones limbs aboutto flop
    to flounce

مترادف ها

paddle (فعل)
ور رفتن، پارو زدن، دست و پا زدن، با دست نوازش کردن، با باله شنا حرکت کردن، با چوب پهن کتک زدن

پیشنهاد کاربران

تلاش کردن/سختی کشیدن
دست و پا زدن ؛ جنبانیدن دست و پای چون حیوانی بسمل کرده. تشنج پیدا کردن چون محتضری. حرکات قتیل گاه مرگ. جان کندن. ( انجمن آرا ) ( برهان ) . پروبال زدن :
گرچه دریا را نمی بیند کنار
غرقه حالی دست وپائی می زند.
سعدی.
flounder
thrash
دست و پا زدن، عبارتی است کنایه آمیز که بر تلاش مضاعف، اهتمام ورزیدن، سعی و کوشش کردن برای انجام عملی به کار می رود.
در باب مثال:
�انسان، گه گاهی چنان غرق مصائب و مسائل دنیوی گشته که گویی چونان گل پژمرده ای ست؛ گاه نیز در باب ناچاری، برای مرگ یا زندگی، دست و پا می زند. �
تلاش نمودن، تلاش ورزیدن، اهتمال نمودن و. . .
ساق بر ساق مالیدن ؛ دست و پا زدن در حال مرگ. ( بهار عجم ) .
دست و پا زدن: تلاش کردن.
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۸۴ ) .

بال بال زدن
تقلا