دست و پا


    limbs
    struggle
    shift
    resource

فارسی به انگلیسی

دست و پا بری کردن انسان و جانور
dismember

دست و پا بسته
bound

دست و پا چلف
graceless

دست و پا چلفت
ham-handed

دست و پا چلفتی
awkward, clumsy, fumbler, goofy, lumpy, maladroit, coltish, gauche, gawky, uncoordinated, uncouth, wally

دست و پا زدن
flounder, heave, scramble, welter, thrash, to struggle with twitching limbs, to filing ones limbs aboutto flop, to flounce

دست و پا زننده
thrasher

دست و پا گیر
awkward, clog, cloggy, cumbersome, restrictive, unwieldy
encumbrance, impediment, shackle

دست و پا گیر شدن
fetter

دست و پا کردن
to use ones resources, to shift

دست و پا کردن با زحمت
secure

پیشنهاد کاربران

دست و پا ؛ دو عضو بدن که ید و رجل باشد.
- || کنایه از سعی و تلاش. ( از آنندراج ) :
کس نشد رنگین به خون بی سعی در میدان عشق
زین حنا هرکس برد قسمت بقدر دست وپا.
کاشی ( از آنندراج ) .
- || این دست و پاست ؛ یعنی ادله محکم و استواری نیست. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) .
دست و پا : [عامیانه، اصطلاح] توانایی، عُرضه.
limb
E. g. As a presentable young man with a slight limb
بعنوان یک آدم جوان آراسته با پاهای کوتاه ( کوچک )