دزدیدن


    loot
    rob
    steal
    thieve
    filch
    pinch
    poach
    purloin
    spoil
    hook
    sneak
    lift
    snitch
    swipe
    mooch
    to steal

فارسی به انگلیسی

دزدیدن اسب و گاو
rustle

مترادف ها

abduct (فعل)
ربودن، دزدیدن، دور کردن، ادم دزدیدن، سرقت کردن، از مرکز بدن دور کردن

rob (فعل)
ربودن، دزدیدن، سرقت کردن، دستبرد زدن، غارت کردن، لخت کردن، چاپیدن

steal (فعل)
ربودن، دزدیدن، سرقت کردن، دستبرد زدن، بلند کردن، بسرقت بردن

embezzle (فعل)
دزدیدن، اختلاس کردن، دستبرد زدن به، حیف و میل کردن، بالا کشیدن

despoil (فعل)
دزدیدن، چپاول کردن، غارت کردن

filch (فعل)
دزدیدن، کش رفتن، بچابکی دزدیدن

snaffle (فعل)
دزدیدن، سرقت کردن، با میخ طویله و زنجیر بستن

peak (فعل)
دزدیدن، به قله رسیدن، تیز شدن، بصورت نوک تیز درامدن، به نقطه اوج رسیدن، نحیف شدن

pick (فعل)
دزدیدن، چیدن، سوار کردن، کندن، برگزیدن، فرو بردن، باز کردن، جیب بری کردن، کلنگ زدن، با خلال پاک کردن، نوک زدن به، ناخنک زدن

prig (فعل)
دزدیدن، کش رفتن، التماس کردن

poach (فعل)
دزدیدن، لگد زدن، راندن، فرو کردن، بهم زدن، تجاوز کردن به، هل دادن، اب پز کردن، دزدکی شکار کردن، برخلاف مقررات شکار صید کردن

picaroon (فعل)
دزدیدن

spoliate (فعل)
دزدیدن، چپاول کردن، غارت کردن

rifle (فعل)
دزدیدن، لخت کردن

thieve (فعل)
دزدیدن، سرقت کردن، دزدی کردن

purloin (فعل)
ربودن، دزدیدن

پیشنهاد کاربران

واژه دزدیدن
معادل ابجد 79
تعداد حروف 6
تلفظ dozdidan
ترکیب ( مصدر متعدی ) [پهلوی: duztitan]
مختصات ( دُ دَ ) ( مص ل . )
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
منبع عکس. فرهنگ فارسی عمید
دزدیدن
واژه "رُبودن" از پارسی کُهَنِ "رَئوپ" می آید.
این واژه در زبان پهلوی به "روپ" و سپس به "روب" و "رُب" دِگَرگون شد و این واژه با "rob" در انگلیسی همریشه است.
این واژه در سنسکریت به شیوه "یُپ" بوده است.
...
[مشاهده متن کامل]

پس میتوان بدین شیوه گفت که:
در پارسی باستان ( 1 تا 2 هزار سال پیش از مسیح ) واژه "رَئوپ" بوده است "دزدیدن، ربودن".
در زبان سنسکریت ( 1 تا 2 هزار سال پیش از مسیح ) نیز واژه "یُب" بوده است برابر "ربودن"
اینکه کدام یک زودتر بوده است آشکار نیست ولی آشکار است واژه انگلیسی "rob" و "rauben" در آلمانی از "پارسی باستان" آمده اند.
بِدرود!

ربودن
قروت کردن
استراق
اختلاس
سرتا بدزد:سرت را خم کن، سرت را پایین نگه دار، در مواقعی استفاده می شود که فردی متوجه نیست و ممکن است سرش به چیزی برخورد کند در این لحظه فرد مشاهده کننده سریع این عبارت را بیان می کند تا او را از اتفاقی که در حال پیش آمدن است با خبر کند.
کش رفتن
کف رفتن

بپرس