درگرفتن ؛ اثر کردن. مؤثر واقع شدن :
سخن با او به مویی درنگیرد
وفا از هیچ رویی درنگیرد.
خاقانی.
کدام چاره سگالم که در تو درگیرد
کجا روم که دل من دل از تو برگیرد.
سعدی.
دمادم درکش ای سعدی شراب وصل و دم درکش
... [مشاهده متن کامل]
که با مستان مفلس درنگیردزهد و پرهیزت.
سعدی.
زبان آتشینم هست لیکن درنمیگیرد
چه سود افسونگری ای دل که در دلبر نمیگیرد.
حافظ.
بسوز این خرقه تقوی تو حافظ
که گر آتش شوم در وی نگیرم.
حافظ.
با دل سنگینت آیا هیچ درگیرد شبی
آه آتشناک و سوز سینه ٔشبگیر ماه.
حافظ.
- || محاصره کردن : پیرامن لشکریان که بر خوان نشسته بودند درگرفتند. ( فارسنامه ابن البلخی ص 90 ) .
- || روشن شدن. افروختن : موسی چندان که آتش زد درنمیگرفت ، بر زمین زد آتش با وی در سخن آمد و گفت. . . ( قصص الانبیاء ص 96 ) .
سخن با او به مویی درنگیرد
وفا از هیچ رویی درنگیرد.
خاقانی.
کدام چاره سگالم که در تو درگیرد
کجا روم که دل من دل از تو برگیرد.
سعدی.
دمادم درکش ای سعدی شراب وصل و دم درکش
... [مشاهده متن کامل]
که با مستان مفلس درنگیردزهد و پرهیزت.
سعدی.
زبان آتشینم هست لیکن درنمیگیرد
چه سود افسونگری ای دل که در دلبر نمیگیرد.
حافظ.
بسوز این خرقه تقوی تو حافظ
که گر آتش شوم در وی نگیرم.
حافظ.
با دل سنگینت آیا هیچ درگیرد شبی
آه آتشناک و سوز سینه ٔشبگیر ماه.
حافظ.
- || محاصره کردن : پیرامن لشکریان که بر خوان نشسته بودند درگرفتند. ( فارسنامه ابن البلخی ص 90 ) .
- || روشن شدن. افروختن : موسی چندان که آتش زد درنمیگرفت ، بر زمین زد آتش با وی در سخن آمد و گفت. . . ( قصص الانبیاء ص 96 ) .
�درنمیگیرد به ارباب خرد افسون عشق
گرنه ای بیکار , خون مرده را تلقین مکن�
درنمیگیرد:راه نمی یابد, ورود پیدا نمیکند
گرنه ای بیکار , خون مرده را تلقین مکن�
درنمیگیرد:راه نمی یابد, ورود پیدا نمیکند
در گرفتن : ، شروع کردن، آغاز کردن
جنبش اول که قلم بر گرفت
حرف نخستین ز سخن درگرفت
شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص۲۳۲.
در گرفتن:تاثیر کردن ، اثر بخشیدن
( ( فیض کرم را سخنم درگرفت
... [مشاهده متن کامل]
بار من افکند و مرا برگرفت ) )
( همان ، ص 296 . )
در گرفتن : [عامیانه، اصطلاح] آغاز شدن، گل انداختن و گرم شدن گفت و گو یا منازعه.
جنبش اول که قلم بر گرفت
حرف نخستین ز سخن درگرفت
شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص۲۳۲.
در گرفتن:تاثیر کردن ، اثر بخشیدن
( ( فیض کرم را سخنم درگرفت
... [مشاهده متن کامل]
بار من افکند و مرا برگرفت ) )
( همان ، ص 296 . )
در گرفتن : [عامیانه، اصطلاح] آغاز شدن، گل انداختن و گرم شدن گفت و گو یا منازعه.