درهم کوبیدن


    destroy
    shatter
    smash
    squash
overwhelm

    vanquish

فارسی به انگلیسی

درهم کوبیدن ساختمان
demolish

درهم کوبیدن و ردشدن
smash

مترادف ها

smash (فعل)
خرد کردن، درهم شکستن، ورشکست شدن، شکست دادن، بشدت زدن، پرس کردن، درهم کوبیدن

پیشنهاد کاربران

Pounding
to Pound
کنایه
نابود کردم
شکست
معنی می شود: نابود کنیم.
نابود کردن
غلبه کردن، شکست دادن
شکست دادن

بپرس