درهم و برهم

/darhamobarham/

    disorderly
    disjointed
    higgledy-piggledy
    pell-mell
    helter-skelter
    huggermugge
    topsy-turvy
    messy
    mixed
    muddy
    snarly
    abrupt
    huggermugger
    indiscriminate
    wild
    mysticism
    promiscuous
    swirly
    turbid
    upside down
    woolly
    cramped

فارسی به انگلیسی

درهم و برهم بودن افکار
wander

درهم و برهم شدن
snarl, unsettle

درهم و برهم کردن
becloud, confuse, derange, dislocate, disorder, disorganize, embroil, muddle, ravel, shuffle, snarl, unsettle, jumble

مترادف ها

olio (اسم)
مخلوط، شلوغ، درهم و برهم، چیز درهم ریخته

imbroglio (اسم)
درهم و برهم، سوء تفاهم، مسئله غامض

woebegone (صفت)
افسرده، درهم و برهم، گرفتار غم

tangly (صفت)
ژولیده، درهم و برهم، گوریده، گیردار

intricate (صفت)
پیچیده، بغرنج، مرکب، درهم و برهم

desultory (صفت)
بی ترتیب، بی قاعده، پرت، درهم و برهم، بی ربط

turbid (صفت)
گل الود، تیره، مه الود، کدر، درهم و برهم

sloppy (صفت)
کثیف، شلخته، درهم و برهم، نا مرتب

topsy-turvy (صفت)
وارونه، واژگون، درهم و برهم

untidy (صفت)
درهم و برهم، نا مرتب

unorganized (صفت)
درهم و برهم، تشکیل نشده، نابسامان، فاقد سازمان، غیر مشتکل

higgledy-piggledy (قید)
درهم و برهم، بطور درهم و برهم

hurry-scurry (قید)
درهم و برهم، بطور درهم و برهم

پیشنهاد کاربران

قاراشمیش
خرتوخر
✍️ higgledy - piggledy
شلم شوربا
معنی ضرب المثل - > شلم شوربا
درهم برهم و آشفته، چیز یا جای بی سرو سامان.
در هم و بر هم: [عامیانه، اصطلاح] آشفته، پریشان، آمیخته.
هردمبیل
هر دم بیل دلقک تهران در عصر ناصری بود. او مردی خوش ذوق بود و کلمات و مطالب جالبی بر زبان می آورد. هرجا نمایان می شد، پیرامونش گرد می آمدند و از شوخی و متلک های او می خندیدند.
وی را جزو دلقک های سیار شهر طهران محسوب کرده اند. به نظر می رسد که دلقک های سیار دلقک هایی بوده اند که در نقاط مختلف شهر طهران و برای مردم عادی به لودگی و مسخرگی می پرداخته اند و آنها را راهی به دربار شاهان نبوده است. از جمله این قبیل دلقک های طهران قدیم، به جز هردمبیل، می توان به افرادی همچون پهلوان کچل، میرزا زکیخان، مهدی حمال و شغال الملک اشاره کرد.
...
[مشاهده متن کامل]

ناصر نجمی در کتاب طهران عهد ناصری می نویسد:
هرکجا که [هردمبیل] ظاهر می گردید، مردم پیرامونش جمع می شدند و از سخنان او که گاهی توأم با طنز و شوخی و متلک و حرف های نیشدار بود، بهره مند می گردیدند.
( ریشه شناسی ) =طبق لغت نامه دهخدا، مرکب از دو کلمه �هردن� به معنی گاهگاه و �بیر� به معنی یک است: یعنی بدون نظم. نه بترتیب نیکو. نه بنظم شایسته. بی رویه. بی معنی. نابجای. چرند. عوام هردمبیل و هردنبیل گویند.
الله بختی

درهم نوشته
الاپلنگی

بپرس