درهم شکستن


    squash
    to break up
    to rout
overwhelm

فارسی به انگلیسی

درهم شکستن روحیه
break

مترادف ها

overwhelm (فعل)
دست پاچه کردن، منکوب کردن، درهم شکستن، پایمال کردن، سراسر پوشاندن، مستغرق دراندیشه شدن

smash (فعل)
خرد کردن، درهم شکستن، ورشکست شدن، شکست دادن، بشدت زدن، پرس کردن، درهم کوبیدن

break down (فعل)
تجزیه کردن، درهم شکستن، از اثر انداختن، تقسیم بندی کردن

force (فعل)
مجبور کردن، درهم شکستن، بیرون کردن، راندن، قفل را شکستن، بزور باز کردن، بی عصمت کردن، به زور جلو رفتن

crash (فعل)
خرد کردن، تصادم کردن، درهم شکستن، سقوط کردن، ریز ریز شدن، ناخوانده وارد شدن

vanquish (فعل)
درهم شکستن، شکست دادن، غالب امدن، پیروز شدن بر، مغلوب ساختن

scrunch (فعل)
درهم شکستن، بهم فشردن، مچاله کردن

پیشنهاد کاربران

بپرس