درنگ کردن


    tarry
    delay
    hesitate
    pause
    stop
    stopper
    to delay
    to hesitate or pause

مترادف ها

let (فعل)
رها کردن، اجازه دادن، گذاشتن، درنگ کردن، ول کردن، اجاره دادن، اجاره رفتن

hesitate (فعل)
مردد بودن، تامل کردن، درنگ کردن، پابپا کردن، با لکنت گفتن، بی میل بودن

linger (فعل)
مردد بودن، تاخیر کردن، درنگ کردن، دم اخر را گذراندن، معطل شدن، منتظر ماندن، دیر رفتن

demur (فعل)
استثنا قائل شدن، درنگ کردن، کمرویی کردن، تقاضای درنگ یا مکی کردن

tarry (فعل)
تاخیر کردن، درنگ کردن

stick around (فعل)
تاخیر کردن، درنگ کردن، بانتظار چیزی بودن

loiter (فعل)
تاخیر کردن، درنگ کردن، با تنبلی حرکت کردن، پابپاورکردن، دیر پاییدن

پیشنهاد کاربران

مکث
انتا, تعلل, مول
ماندن
پاییدن
تراخی. . . . .
پا سست کردن
لهجه و گویش تهرانی
درنگ کردن
تعلل . مول . تانی. تامل .
صبر کردن صبور
تانی
تعلل
وقفه
صبر کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)