درست

/dorost/

    accurate
    all right
    aright
    correct
    exact
    precise
    whole
    full
    honest
    sound well
    just
    barely
    clean
    dead
    direct
    downright
    even
    clear
    fair
    flat
    directly
    faithful
    fully
    functional
    sharp
    sound
    kosher
    legitimate
    true
    very
    ortho-
    out
    perfect
    precisely
    prompt
    proper
    quite
    righteous
    rightful
    rightly
    smack
    strict
    truthful
    upright
    correctlyproperly
    honest-to-goodness
    valid
    exactly

فارسی به انگلیسی

درست از اب درامدن
prove

درست اندیش
right-minded

درست اندیشی
lucidity

درست پنداشتن
confirm

درست پیمان
true to one's promise, true to ones promise

درست حدس زدن
to guess right, to hilt the mark

درست حساب
honest in transactions, keeping accurate accounts

درست داشت
verification

درست داشت کردن
verify

درست داشتن
verify

درست در امدن
fulfil, fulfill

درست در مرکز
dead center

درست در وسط
dead center, midmost

درست درک نشده
mistaken

درست را از غلط جدا کردن
winnow

درست سازی
rectification

درست شدنی
rectifiable

درست نشدنی
incorrigible

درست نشنیدن
mishear

درست نفهمیدن
misapprehend, mistake, misunderstand

مترادف ها

sound (اسم)
درست، صدا، بانگ، صوت، اوا

sock (اسم)
ضربه، درست، ضرب، جوراب ساقه کوتاه، کفش راحتی بی پاشنه، جوراب کوتاه

well-advised (صفت)
صحیح، درست، معقول، از روی عقل و منطق

trustworthy (صفت)
درست، موثق، قابل اعتماد، قابل اطمینان، مورد اعتماد، امین

straightforward (صفت)
راست، درست، مستقیم، بی پرده، رک، اسان، سر راست

plumb (صفت)
درست، عمودی

veracious (صفت)
درست، واقعی، راستگو

legitimate (صفت)
درست، قانونی، مشروع، برحق، حلال زاده

conscionable (صفت)
درست، باوجدان، وجدانی

orthodox (صفت)
درست، فریور، حنیف، دارای عقیده درست، مطابق عقاید کلیسای مسیح، مطابق مرسوم

incorrupt (صفت)
درست، درست کار کردن، فاسد نشده، صحیح و بی عیب

indefectible (صفت)
درست، بی عیب، عیب نکردنی، خراب نشدنی

integral (صفت)
کامل، صحیح، درست، تمام، بی کسر

leveling (صفت)
درست

right (صفت)
راست، صحیح، درست، واقعی، بجا، محقق، ذیحق، درست کار، قائم

upright (صفت)
راست، درست، عمودی، نیکو کار، راد، درست کار، قائم

straight (صفت)
راست، صریح، درست، عمودی، مرتب، مستقیم، راحت، بی پرده، رک، سر راست، افقی، بطور سرراست

true (صفت)
راست، صحیح، درست، واقعی، حقیقی، راستگو، ثابت، فریور، راستین

perfect (صفت)
کامل، درست، بی عیب، اتم، مکمل، سرامد، گسترده، تمام عیار، کاملا رسیده

genuine (صفت)
اصلی، خالص، درست، واقعی، حقیقی، اصل، عینی

correct (صفت)
صحیح، درست، چیز درست

out-and-out (صفت)
انجام شده، درست، تمام، کامل سرتاسر

accurate (صفت)
دقیق، صحیح، درست

exact (صفت)
کامل، دقیق، صحیح، درست، عینی

valid (صفت)
صحیح، درست، موثر، معتبر، قوی، قانونی، سالم، دارای اعتبار

just (صفت)
درست، مقتضی، بجا، منصف، بامروت، منصفانه، مستحق، بی طرف، فریور، عادل، با عدالت، باانصاف، مشروع

authentic (صفت)
صحیح، درست، موثق، معتبر، قابل اعتماد

even (صفت)
درست، مساوی، متعادل، صاف، هموار، مسطح

whole (صفت)
کامل، درست، مجموع، همه، تمام، سراسر، تمام و کمال، دست نخورده، سالم، بی خرده

entire (صفت)
درست، تمام، سراسر، بی عیب، دست نخورده، یکتیع

پیشنهاد کاربران

درست/درود ( درود ) /درُس/دره/ترو بنواژش ترو بچم حقیقت و راستی است در انگلیسی نیزtrue/trust خوانند
در این سرود فردوسی نیز بهمین چم امده
ترا دین و دانش رهاند درست
در رستگاری بباید بجست
...
[مشاهده متن کامل]

به گفتار پیغمبرت راه جوی
دل از تیرگی ها بدین اب شوی
که من شارستانم علیم دراست
درست این سخن گفت پیغمبر است
هر دو درست در این سروده بچم حقیقت امده

نونه
منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
درستدرستدرستدرست
درست: این واژه در پارسی کهن: dru - drŝti؛ پارسی باستان: duruva؛ اوستایی: dru ( استوار ) ؛ پارتی: druŝt؛ مانوی: drist؛ سغدی: ذروست żrust؛ پهلوی: drust ( آنچه باعث آبرومندی و سرافرازی می شود ) می باشد.
"درست است "، راست است":صحیح است. o. k : درست. راست .
دقیقن
انسان مثل سیگار می ماند، از لحظه ای که روشن می شود، درست از همان لحظه رو به نابودی می رود
ژان پل سارتر
واژه درست
معادل ابجد 664
تعداد حروف 4
تلفظ dorost
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [پهلوی: drust]
مختصات ( دُ رُ ) [ په . ] ( ص . )
آواشناسی dorost
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع واژگان مترادف و متضاد
درهم و دینار مسکوک
"زر خواست پانصد دینار و در دهان او میکرد تا یک درست مانده بود"
چهارمقاله نظامی عروضی سمرقندی مقاله دوم حکایت ششم
- - - - - - - - - -
"ملک چون بر بساط کار بنشست / درستی چند را بر کار بشکست"
...
[مشاهده متن کامل]

در مفهوم زر مسکوک است.
و درست شکستند به معنی زر خرج کردن است .
منبع : خسرو و شیرین نظامی گنجه ای بخش رفتن خسرو به اصفهان در تمنای شکر

خوب ، پسندیده مقابل غلط و بد
یه ضرب المثل هست پارسی هست که میگه
نشستند و گفتند و برخاستند
این مثال برای پانتورک ها هست که با برای اینکه همه چی رو برای خودشون کنن چیز های عجیب درست میکنن
درد اینه که شما از تعصب بر نژاد گذشتید دارید فرهنگ و زبان کشور های دیگر را غارت میکنید و به نام خودتون می زنید
...
[مشاهده متن کامل]

این مسئله مختص ایران نیست فقط
برای هند و پاکستان و افغانستان و ارمنستان هم هستش
امیدوارم یه روزی همچین تفکر هایی از بین بره و با کمال احترام میگم که پانترک ها آدم بشنو تفکر های سمی و نژادپرستانه اشان را کنار بگذارند تا بتونیم با این آدم ها صلح کنیم

سالم و بی عیب مقابل خراب و عیب دار
در موقع قبول کردن و پذیرفتن چیزی گویند درست است
اینجا کمتر عرعر کن مغول
پسندیده
درست به تورکی میشه دوغرو ( doğru ) , دوز ( Duz )
درست به تورکی = دوغرو ( doğru ) , دوز ( Duz )
این ره که میروی به ترکستان است
از زمان گذشته مشخص بوده که شما چه ذاتی داشتین
مقابل اشتباه
بعینه. [ ب ِ ع َ ن ِ ] ( ع ق مرکب ) بِعَینِه. بعینها. عیناً. بمعنی بحقیقت خود و ذات خود. این لفظ در تشبیهات مستعمل و گاهی با لفظ گویا نیز آرند و گاهی بدون با، هم استعمال یابد و این خالی از غرابت نیست. ( آنندراج ) . بحقیقت خود و ذات خود. ( غیاث ) . مأخوذ از تازی، بسیار شبیه و بسیار مانند و بدرستی و کاملاً و با دقت و حرف بحرف و لفظ بلفظ و کلمه بکلمه. ( ناظم الاطباء ) . تمام چون او. با شباهتی تمام. راست. درست :
...
[مشاهده متن کامل]

تو مرا مانی بعینه من ترا مانم همی
دشمن خویشیم هر دو دوستدار انجمن.
منوچهری.
چون چین گریبان عروسان بعینه
کز رشته ٔ زر دوخته برگ گل تربر.
سوزنی.
بعینه مثل آن حریص محروم است
که بازمی نشناسد ز فربهی آماس.
سوزنی.
ذره چه سایه داردآن سایه ام بعینه
زرین رسن فرو کن وز چه مرا برآور.
خاقانی.
جهان پیمانه را ماند بعینه
که چون پر شد تهی گردد به هر بار.
خاقانی.
بعینه گفت کاین شکل جهانتاب
سواری بود کان شب دید در خواب.
نظامی.
بعینه درو صورت خویش دید
ولایت بدست بداندیش دید.
نظامی.
بعینه ز هر سو که برداشتند
نمایش یکی بود بگذاشتند.
نظامی.
خجسته کاغذی بگرفت در دست
بعینه صورت خسرو در او بست.
نظامی.
مثال نرگس رعنا بعینه گویی
که در چمن بتماشای لاله و نسرین.
سلمان ساوجی.
عروس غنچه رسید از حرم بطالع سعد
بعینه دل و دین می برد بوجه حسن.
حافظ.
هزار طعنه ز کج فطرتان کشی تو مسیح
بعینه رقم انتخاب را مانی.
مسیح کاشی ( از آنندراج ) .
این جبه سفیدان که سراپای یخ اند
در مزرع کائنات بی پر ملخ اند
از حله نشینی همه سرمست غرور
این قوم بعینه کمانهای شخ اند.
ملاطاهر فریدون ( از آنندراج ) .

ریشه یابی واژه #دوست #درست #درود #دوغرو #دورو✅
همه ی این واژگان از بن دوغماق و از کلمه ی رایج دوغرو به معنی درست تشکیل شده اند♦️
دوغرو از فعل دوغماق به معنی زاییدن و اضافه کردن است البته این ویژگی طبیعت که به صورت نرمال تشکیل یافته است برمیگردد
...
[مشاهده متن کامل]

دوغال : طبیعی
دوغرو : درست - صحیح - طبیعتا ( به نرمال بودن و درستی اشاره دارد )
#دورو : زلال
واژه ی دوز - d�z هم از این بن درست شده doğruz که احتمالا بخاطر تلفظ راحت تر به شکل d�z مورد استفاده واقع شده. ( احتمالا )
واژه ی دوست هم واژه ای کاملا ترکیست در زبان پهلوی به صورت dauşta مورد استفاده واقع شده. 🔴
احتمالا از فرم دوغوسوت به دوست تبدیل شده
یا اینکه دوغوشتا ( دوغوشدا ) بوده
این واژه در فارسی و پهلوی به معنی عشق ورزیدن بکار میرود
که به پاکی و سلامتی ( دوغرولوق ) نزدیک ترین فرد طرف اطلاق شده و از آنجا فعل دوست داشتن درست شده.
واژه ی درست هم که *در* در ابتدای واژه بیانگر دوغروی ترکی یا حتی دورو ترکی ( زلال ) است که با پسوند های جدید به اسم فارسی زادگان زده شده که احتمالا فرم اصلی و قابل درک آن دوغروشدا است. ❇️
و حال واژه ی درود که میخواهند جایگزین کلمه ی سلام کنند واژه ای کاملا با بن ترکی است.
واژه دورو به معنی زلال هم از این بن گرفته شده.
گفتی است که واژه ی دوغرو به شکل true وارد انگلیسی شده.

درست با محافظه کاری یک وکیل ، هیچ دستاویزی دستش ندادم.

به یقین مسلما به طور حتم
درست:
دکتر کزازی در مورد واژه ی درست می نویسد : ( ( درست drust ریختی دیگر از درست "درشت" است "درشت" ریختی است که زبان شناسان تاریخی آن را سَندی می نامند . "سندی" که واژه ای است سانسکریت به ریخت های فراهنجار گفته می شود . یکی از سندی ها آن است که " س" پیش از "ت" به " ش" دیگرگون می شود؛ از دید معنی شناسی نیز، چون هر آنکه تندرست است فربه است و آنکه بیمار نزار و لاغر . ریخت سندی "درست "در معنی تنومند و ستبر به کار برده شده است. ) )
...
[مشاهده متن کامل]

ز آغاز باید که دانی درست،
سر ِ مایه ی گوهران، از نخست؛
که یزدان ز ناچیز چیز آفرید
بدان تا توانایی آمد پدید
معنی بیت : برای شناختن آفرینش نخست می باید چهار آخشیجان را بشناسی که پدیده های جهان از پیوند و آمیختگی آنها با یکدیگر پدیدار شده اند . آفریدگار از نیست هستی را پدید آورده است ، تا بدین گونه توانایی خویش را آشکار به دارد.
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 188 )

درست
پهلوی ( drust )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٤)