مسدود کردن، بتونه گیری کردن، زیرپوش سازی کردن، درز گرفتن، اب بندی کردن، نعل زدن، بتونه کاری کردن، شکاف و سوراخ چیزی را گرفتن، چرت زدن
chink(فعل)
درز گرفتن، خنده کردن، درز پیدا کردن، شکافتن، طنین انداختن
calk(فعل)
مسدود کردن، بتونه گیری کردن، زیرپوش سازی کردن، درز گرفتن، اب بندی کردن، نعل زدن، کپیه کردن، بتونه کاری کردن، شکاف و سوراخ چیزی را گرفتن، با نعل یا لگد اسب مجروح شدن
seam(فعل)
بهم پیوستن، درز گرفتن، دوختن، درز دادن، به وسیله درزگیری بهم متصل کردن
sew up(فعل)
درز گرفتن، دوختن
پیشنهاد کاربران
کوک زدن. [ زَ دَ ] ( مص مرکب ) دو پاره جامه را بهم پیوند کردن به طریق استعجال تا در دوختن کم و زیاده نشود. ( آنندراج ) . بخیه زدن با دست در روی پارچه و جامه. ( از فرهنگ فارسی معین ) . با بخیه های خرد دوزند. با بخیه های دورادور دوختن بار اول را. جامه را با بخیه های درشت دوختن. شَمج. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : ... [مشاهده متن کامل]
خس بود در لفظ تازی کوک و اندر شاعری کوک زن بر سوزنی گر خوش نراند لفظ خس . سوزنی.