درربودن ؛ برداشتن بسرعت. برگرفتن بشتاب. برگرفتن بچابکی وتندی :
ز جا درربود و به هومان سپرد
جهان پهلوانان ِ با دستبرد.
فردوسی.
ز زین درربود و همی تاختش
به پیش پدر برد و انداختش.
فردوسی.
... [مشاهده متن کامل]
سیل کاروان و استران را درربود. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 262 ) .
جان ودلم ز شوخی هر دو چو درربودی
خاقانی از خجالت با تو نکرد دعوی.
خاقانی.
استاد او را از زمین درربود و بالای سر برد. ( گلستان ) .
ز جا درربود و به هومان سپرد
جهان پهلوانان ِ با دستبرد.
فردوسی.
ز زین درربود و همی تاختش
به پیش پدر برد و انداختش.
فردوسی.
... [مشاهده متن کامل]
سیل کاروان و استران را درربود. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 262 ) .
جان ودلم ز شوخی هر دو چو درربودی
خاقانی از خجالت با تو نکرد دعوی.
خاقانی.
استاد او را از زمین درربود و بالای سر برد. ( گلستان ) .