درد دل کردن


    commune
    unbosom
    unburden

فارسی به انگلیسی

درد دل کردن با
confide

مترادف ها

confabulate (فعل)
خیال بافی کردن، صحبت کردن، درد دل کردن

پیشنهاد کاربران

کلاف دل را باز کردن
درد و رنج عاطفی یا روحی خود را برای دیگری بیان کردن
Get everything off someone's chest
درد دل کردن = شرایط ناگوار زندگی خود، غم و اندوه خود، بی توجّهی نزدیکان، دوستان یا مسئولین به خود، بی وفائی همسر به خود، و بدعهدی، نارو زدن، یا رفتار ناجوانمردانهٔ دیگران به خود را نزد کسی بیان کردن و شرح دادن، که این امر سبب تخلیهٔ روحی از سموم ناشی از تٲثیرات این مشکلات می شود.
زاری کردن
confide in somebody
غم و شادی گفتن ؛ کنایه از درد دل کردن : من بانگ بر وی زدم : عبدوس بشنیده است وبا حاتمی غم و شادی گفته. . . ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 323 ) .
spill your guts
open up to someone
Talk about secrets اینطوری بکار میره
Get everything off somebodys chess
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس