درخش

/deraxS/

    imperative root of the verb
    lightning lustre
    splendour
    lightning

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
واژه ی درخش از ریشه ی واژه ی درخشان فارسی هست
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

درخشدرخشدرخشدرخش
روشنی، روشنایی
بهتر است درخش را برق بنامیم
درخشان = برقان
برق به چشمانش افتاد = چشمانش درخشید = درخش ( رخش ) به چشمانش افتاد
در گویش دشتی به جیر جیر ک میگویند درَخش.
مانند اینکه هنگام شب که آواز می خوانند، میگویند درخش شو آواز می خواند. درخچ
گویا در این سروده ها درخش بچم لرز و شرر باشد
و این بچم لرز درفشیدن و دروشیدن گویه دیگر درخش بچم لرز است
چو موبد نامه رامین بدو داد
درخش حسرت اندر جانش افتاد.
( ویس و رامین ) .
اینجا لچم شرر
...
[مشاهده متن کامل]

درخش آمد ز دوری بر دل ویس
سموم آمد ز خواری بر گل ویس.
( ویس و رامین ) .
دگر باره زد نسبت هوش بخش
کارسطو ز جا جست همچون درخش.
نظامی.