درجه

/daraje/

    degree
    dimension
    extent
    gauge
    gradation
    grade
    level
    order
    pitch
    quantum
    range
    rank
    rate
    rating
    step
    badge
    clinical thermometer
    distinction
    peg
    place
    point
    remove
    honours
    notch
    once

فارسی به انگلیسی

درجه اسیدی
ph

درجه انقباض
dew point

درجه اول
first-class, first-rate

درجه برای اندازه گیری
scale

درجه بندی
gradation, scale, rating, classification

درجه بندی کردن
class, grade, scale, graduate, to grade, to classify, to rate

درجه به درجه
by degrees, gradually

درجه تب کسی راگرفتن
to take a persons temperature

درجه تحصیلی
degree

درجه خلوص الکل
proof

درجه دادن به
to confer honours on, to promote to a higher rank or degree

درجه دار
petty officer, rating, non-commissioned officer, graded, adjustable, noncommissioned officer, non-graded

درجه دو
second, second-class, second-rate, secondary, cabin class

درجه دوم
quadratic

درجه دکتری
doctor of philosophy, doctorate, phd

درجه رطوبت
humidity

درجه ریشتر
richter scale

درجه سرازیری
pitch

درجه سه
third-class, third-rate

درجه شیب
grade, gradient

مترادف ها

measure (اسم)
حد، اقدام، میزان، درجه، مقدار، پایه، اندازه، پیمانه، تدبیر، مقیاس، واحد، وزن شعر، بحر

length (اسم)
مد، درجه، طول، مدت، قد، درازا، امتداد

point (اسم)
پست، ماده، معنی، نقطه، سر، قله، هدف، جهت، درجه، نوک، فقره، ممیز، اصل، لبه، پایان، مرحله، موضوع، نکته، امتیاز بازی، نمره درس

gage (اسم)
درجه، وثیقه، اندازه، مبارزه طلبی، گرو، اندازه گیر، وسیله اندازه گیری

gauge (اسم)
درجه، وثیقه، اندازه، پیمانه، معیار، مقیاس، گرو، اندازه گیر، وسیله اندازه گیری، مصرف سنج

mark (اسم)
حد، مرز، نقطه، هدف، نشان، نشانه، درجه، خط، پایه، مارک، داغ، علامت، نمره، علامت مخصوص، خط شروع مسابقه، علامت سلاح، چوب خط، مدل مخصوص

alloy (اسم)
بار، عیار، درجه، ماخذ، الیاژ فلز مرکب، ترکیب فلز با فلز گرانبها، الودگی، شایبه

degree (اسم)
درجه، پایه، طبقه، سیکل، مرتبه، رتبه، مرحله، منزلت، زینه، پله، سویه، دیپلم یا درجه تحصیل

grade (اسم)
درجه، پایه، طبقه، درجه بندی، سانتیگراد، رتبه، مرحله، نمره، درجه شدت، انحراف از سطح تراز، الگوی لباس، ارزش نسبی سنگ معدنی، درجه مواد معدنی

rating (اسم)
درجه، دسته بندی، رتبه

scale (اسم)
درجه، تناسب، وزن، ترازو، نسبت، اندازه، معیار، پوسته، مقیاس، پله، فلس، گام، کفه ترازو، مقیاس نقشه، خط مقیاس، هر چیز مدرج، وسیله سنجش، هر چیز پله پله، اعداد روی درجه گرما سنج و غیره، پولک یا پوسته بدن جانور

quantum (اسم)
ذره، میزان، درجه، مقدار، مبلغ، اندازه، پله، کمیت

proportion (اسم)
قیاس، درجه، مقدار، شباهت، تناسب، قرینه، قسمت، نسبت

peg (اسم)
پا، درجه، دندانه، چنگک، میخ، میخ چوبی

gradation (اسم)
درجه، درجه بندی، سلسله، ارتقاء، انتقال تدریجی، تدریج

thermometer (اسم)
درجه، گرماسنج، حرارت سنج، گرمانما، دماسنج، میزان الحراره

thermometre (اسم)
درجه، گرماسنج، گرمانما، دماسنج، میزان الحراره

pitch (اسم)
اوج، درجه، پرتاب، استقرار، سرازیری، گام، پلکان، زیر و بمی صدا، قیر، دانگ صدا، لباب، ضربت با چوگان، اوج پرواز، جای شیب

stair (اسم)
درجه، مرتبه، پله، نردبان، پلکانی، پله کان

step (اسم)
رفتار، درجه، رتبه، مرحله، پله، قدم، گام، پلکان، صدای پا، رکاب

پیشنهاد کاربران

پَغنه = درجه ، پله
درجه: هر یک از جایگاه ها در یک سیستم سلسله مراتبی، هر یک از بخش های یک اندازه گیری رو به بالا
( https://www. cnrtl. fr/definition/degre ) .
همتای پارسی این واژه ی عربی، این است:
ژماره žemāre ( کردی )
دریچه
دریچه ای که در قدیم در سقف خانه ها تعبیه مبشد برای تهویه و گذر به بام برای برف روبی
با احترام ، حتی اگر بپذیریم واژه درجه پارسی نیست ، می توانیم از کنار هم گذاشتن دو تک واژه، دَر ، رَج، که هر دو پارسی هستند، دوباره به واژه درجه برسیم ، پس می توان واژه درجه را به عنوان یک واژه پارسی پذیرفت، چرا که از نگر آوایی با زبان پارسی سازگار است
پیشنهاد واژگان به جای {درجه ) در پارسی:
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
در انگلیسی/آلمانی:
واژه {درجه ) برگرفته از {degree} انگلیسی است که در پیوندو برابر با {Grad} در آلمانی است.
...
[مشاهده متن کامل]

این {Grad} برابر همین {grade} در انگلیسی است که برابر {پله، گام، نمره} است.
در پارسی، واژه برابر {نمره}، واژه {نِماره} است که پیشنهاد کاربر گرامی /فرتاش/ میباشد.
پس، یک برابر برای {درجه ) واژه {نِماره} است
ار آنجا که {degree} از دو بخش {de} و {gree} ساخته شده است که در آلمانی به ریختِ {der grad} است.
پیشوندِ {de/der} برابر {پایین، به پایین} است که برابر پیشوندِ {نِ} در پارسی است.
{gree/grad/grade} هم در پارسی میتوانیم برابر بی کم و کاستی {گام} است.
پس واژه {نِگام} ساخته میشود.
پس واژگان {نِماره، نِگام} ساخته میشوند و درخور هستند.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
در ارمنی:
از آنجا که زبان ارمنی بسیار به پارسی نزدیک است، پس خوب است برای واژه سازی از این زبان نیز بِکار ببریم.
واژه برابر {درجه} در این زبان برابر{Astichan} است که از ریشه {اِستیگ، استیق} در نیا ایرانی است.
اگر این واژه را بخواهیم ازش کارواژه بِسازیم، کارواژه های {استیتَن، سِتیغتَن، سِتیتن} ( گزینه های دیگر نابُو هستند ) ساخته میشوند.
کارواژه {ستیغتن} از نِگاه دگرگونی آوایی ناشو ( =ناممکن ) است.
می ماند {استیتن؛سِتیتن} که از بن کنونی شان واژه های {اِست، سِت} ساخته میشوند که برابر {درجه} هستند.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
فَرجام:
واژه های {نِماره، نِگام، اِست، سِت} ساخته میشود.
اگر بخواهیم واژگانی بِسازیم که در میان مردم رواگمند شوند، واژگان {سِت، اِست} بهترین هستند.
امیدوارم که هر واژه ای میگوییم، نگوییم {درجه}!
بِدرود!

به نظر من درجه میتونه مخفف :
د : دقت
ر : رازداری
ج : جدیت
ه : هوشیاری
باشه.
و درجه دار هم یعنی، شخصی که دارای این خصوصیات باشه.
درجه، میتونه مخفف :
د : دقت
ر : رازداری
ج : جدیت
ه : هوشیاری
باشه و درجه دار هم، یعنی شخصی که دارای این خصوصیات باشه.
پله: این واژه به معنای مرحله یا سطح است و می تواند در مواردی که منظور پیشرفت یا سطوح مختلف است به کار رود.
مرتبه: این کلمه نیز به معنای رتبه یا سطح است و در زمینه های مختلف مانند مرتبه علمی یا اجتماعی کاربرد دارد.
...
[مشاهده متن کامل]

پایه: می تواند به عنوان جایگزینی برای درجه در مفاهیمی مانند پایه تحصیلی یا پایه در یک ساختار به کار رود.
درج: این واژه که از ریشهٔ پارسی باستان می آید، به معنای گام یا مرحله است و می تواند در برخی موارد استفاده شود، هرچند کمتر رایج است.
سطح: به معنای لایه یا درجه ای از ارتفاع یا کیفیت است که می تواند در زمینه های علمی و روزمره به کار رود.
ریشه یابی واژه "درجه" در زبان فارسی
واژهٔ �درجه� در زبان فارسی ریشهٔ عربی دارد و از ریشهٔ د - ر - ج ( دال، راء، جیم ) گرفته شده است. این ریشه در زبان های سامی ( مانند عربی، آرامی و عبری ) به معنای �پله، گام، مرحله یا سطح� است. در ادامه، ریشه یابی دقیق تر این واژه ارائه می شود:
۱. ریشه در زبان عربی
درجة ( دَرَجَة ) در عربی به معنای �پله، مرحله، رتبه، یا میزان� است. ریشهٔ ثلاثی �دَرَجَ� ( د - ر - ج ) در عربی به معنای �گام برداشتن، پیش رفتن تدریجی، یا بالا رفتن از پله ها� است. مثال های دیگر از این ریشه در عربی: دَرَجَ ( daraja ) : راه رفتن، حرکت کردن. مِدْرَج ( midraj ) : پلکان. تَدْرِیج ( tadrīj ) : تدریج، گام به گام.
۲. ورود به زبان فارسی
واژهٔ �درجه� از طریق زبان عربی و پس از گسترش اسلام و نفوذ فرهنگ و علوم اسلامی به فارسی راه یافت. در فارسی، این واژه ابتدا در متون علمی و فلسفی ( مانند آثار ابن سینا و خوارزمی ) برای بیان مفاهیمی مانند �میزان، رتبه، یا سطح� به کار می رفت. با گذشت زمان، کاربرد آن گسترده تر شد و در زمینه های مختلفی مانند علمی ( مثلاً درجه حرارت ) ، نظامی ( درجه نظامی ) ، آموزشی ( نمره یا رتبه ) و حتی در گفتار روزمره ( مانند �درجه یک� ) استفاده شد.
۳. ریشه در زبان های سامی
ریشهٔ د - ر - ج در زبان های سامی نیاکان عربی نیز دیده می شود: در آرامی: واژهٔ דַּרְגָּא ( dargā ) به معنای �پله یا رتبه�. در آکدی ( زبان میان رودان باستان ) : ریشهٔ darāgu به معنای �راه رفتن یا گام زدن�. این ریشه احتمالاً به یک مفهوم مشترک سامی اشاره دارد که حول محور �حرکت تدریجی یا صعود از مراحل� می چرخد.
۴. تفاوت با زبان های ایرانی باستان
در زبان های ایرانی باستان ( مانند فارسی باستان و اوستایی ) واژه ای هم ارز با �درجه� به این شکل وجود نداشت. برای بیان مفاهیم مشابه، از واژه هایی مانند �پَله� ( در فارسی میانه: pad ) یا �مرتبه� ( از ریشهٔ ایرانی ) استفاده می شد. ورود �درجه� به فارسی نشان دهندهٔ تأثیرپذیری از زبان عربی و تحولات فرهنگی پس از اسلام است.
۵. تحول معنایی در فارسی
در فارسی امروز، �درجه� علاوه بر معانی اصلی، در اصطلاحات تخصصی نیز کاربرد دارد: درجه حرارت ( دماسنج ) ، درجه نظامی ( رتبه در ارتش ) ، درجه بندی ( طبقه بندی کیفیت ) . این گسترش معنایی تحت تأثیر ترجمهٔ متون اروپایی به فارسی در دورهٔ قاجار و پس از آن رخ داد، زیرا در زبان های اروپایی ( مانند انگلیسی: degree ) نیز معادل این واژه برای مفاهیم علمی استفاده می شد.
نتیجه گیری
واژهٔ �درجه� از ریشهٔ سامی د - ر - ج از طریق عربی به فارسی وارد شد و در طول تاریخ با تحولات زبانی و فرهنگی، معنای گسترده تری یافت. اگرچه این واژه در زبان های ایرانی باستان سابقه ای ندارد، اما به عنوان یک وام واژهٔ عربی با ریشه های سامی، به بخشی جدایی ناپذیر از زبان فارسی تبدیل شده است.

واژه درجه
معادل ابجد 212
تعداد حروف 4
تلفظ dara ( e ) je
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی: درجَة، جمع: دَرَجات]
مختصات ( دَ رَ جِ ) [ ع . درجة ] ( اِ. )
آواشناسی daraje
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
منبع واژگان مترادف و متضاد
دَرِجه
اَرَبیده ی پارسی های : رَگ ، رَگه ، رَژ ، رَژه ، رَز ، رَزه ، رَج ، رَجه ، رَس ، رَسه ( رَسته ) ، رَد ، رَده ، ، رَش ، رَشه ( رِشته ) ، راس ، راسه ( راسته ) ، رَچ ، رَچه ( رَچان )
مینش : نگاره ای ( تصویری ) که به خَت / خَط راست
و سیخوار است و کَژ / کَج نیست.
کلمه ( درجه ) به معنای مقام و منزلت است و درجات به معنای منزلتی بالاتر است بعد از منزلتی پائین تر.
سِمَت
پله، پایه،
رتبه، پایه، مقام، مرتبه، جایگاه، حد
اول اینکه باید ببینیم این واژه هایی که می پنداریم عربی هستند در زبان های دیگر ایرانی بوده اند یا نه مانند سانسکریت، پارسی پهلوی اشکانی و ساسانی، پارسی باستان، و. . . اونوقت واسه شون برابر و همتا بسازیم! لغت رج فارسی ست و درجه از آن گرفته شده!
پیش از پیشنهاد جایگزین فارسی نخست ببینم واژه ای که فکر می کنیم عربی است ، به راستی عربی است یا نه ، چون بیش از هفتاد درصد زبان عربی ، ایرانی است ، زبان عربی کنونی زبانی ساختگی است که پس از اسلام ایرانی ها ساختند
واژه درجه ، واژه ای ایرانی است که با واژه رج همخانواده است
برابر این واژه پله میباشد ک بدینگونه کژکاری پیشین خود را ویرایش و ویرسته میکنم باشد ک همگان بویژه ایرانیان میهن پرست از ما خشنود باشند ایرانی باشیم و پارسی سخن بگوییم و گپ بزنیم
برابر درجه تازی واژه پهلوی نمرگ یا همون نمره هست در زبان سیستانی هنوز شنیدم میگن نمرشو بالا و پایین بردن ک همون درجه مرادشونه
رچان ( واژه یاب پرتو )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)