دراوردن


    to bring out
    take out
    extract
    ablate
    extricate
    extraction
    siphon
    to take out
    to produce:to earn or make
    to clearto put forth(leaves
    etc)
    to work out
    to solve
    to compose

فارسی به انگلیسی

دراوردن از تعهد
disengage

دراوردن از زیر خاک
excavate, unearth

دراوردن از گرو
redeem

دراوردن از گیر
disentangle

دراوردن با حرکت تند و سرتاسری
sweep

دراوردن با شدت
wrench

دراوردن بخش قابل استفاده چیز اسقاط
salvage

دراوردن جامه
doff, strip

دراوردن جامه به اسانی
slip

دراوردن هسته میوه
core

دراوردن کتاب و فیلم
release

مترادف ها

redact (فعل)
تنظیم کردن، اماده چاپ کردن، انشاء کردن، دراوردن، تحریر کردن

render (فعل)
دادن، ارائه دادن، تحویل دادن، در اوردن، ترجمه کردن، تسلیم داشتن

intromit (فعل)
جا دادن، دخالت کردن، مزاحم شدن، منصوب کردن، در اوردن، داخل کردن

gouge (فعل)
گول زدن، کندن، در اوردن، با اسکنه کندن، بزور ستاندن

erupt (فعل)
منفجر شدن، جوانه زدن، فوران کردن، در امدن، در اوردن، جوش دراوردن

evolve (فعل)
استنتاج کردن، در اوردن، بیرون دادن، گشادن، نمو کردن

doff (فعل)
در اوردن، لباس کندن

exsect (فعل)
قطع کردن، بریدن، در اوردن

پیشنهاد کاربران

این فعل مانندِ درامدن هم معنای داخل کردن، وارد کردن، و هم معنای بیرون کردن، خارج کردن می دهد. درامدن معنای داخل شدن و خارج شدن می دهد و از این رو همانندِ دراوردن است. معمولا وقتی که پیش از فعل واژه ی �به� بکار رود یعنی داخل شدن و زمانی که واژه ی �از� بکار رود یعنی خارج شدن.
ایجاد، تولید، درست کردن، تنظیم کردن، . . . ( درآوردنِ چنین محصولی ساده نیست! هر کسی نمی تونه این فرآورده را با این کیفیتِ بالا دربیاره. )
Be powerful and dangerus so that you be in your true position
pluck something from/off etc something
put out

بپرس