در داخل بدنin vivoدر داخل بناindoorsدر داخل چیزی قرار دادنinsetدر داخل ضریح زیارتگاه قرار دادنenshrineدر داخل هم جا دادنnestدر داخل کشورupcountry
within (قید)در توی، باندازه، در داخل، در حصارwithindoors (قید)در داخل، در منزلin- (پیشوند)بسوی، نه، در داخلintra- (پیشوند)در داخل، در درون، در توی، درمیان