سلیم
در حال: دارد، مانند در حال کار کردن ست یعنی دارد کار می کند.
در مسیر
- کُنان، - گویان، روان. . .
( در حالِ زمزمه = زمزمه کنان، در حال دعا = دعاگویان، در حال رفتن = روان. . . )
دَر حال: در دم، همان دم، همان گاه، بی - درنگ
دَر حالِ: در روندِ، در زمانِ، در کارِ، سرگرمِ، داشتم، داشتی، داشتید، داشت، داشتیم، داشتید، داشتند
در حال دانلود
سرگرم
نمونه:
سرگرم ( در حال ) چه کاری هستی؟ / سرگرمِ انجامِ ( در حال ) چه کاری هستی؟
در کارِ . . . . . . . . . . .
علی در کارِ مطالعه بود که ناگهان پدرش سر رسید
در حال واژه ای که نقش قید حالت رو میرسونه و بهترین برابر در پارسی برای اون واژه داشتن و داشت می باشد ( یعنی در حال انجام کاری )
او داشت شنا می کرد ( او در حال شنا کردن بود. ) و نمونه های این چنینی بیشتر
مردى در حال روزنامه خواندن
معنی مردی در حال روزنامه خوندن
بی درنگ،
در حال . بی درنگ
درحال مطالعه کردن در نصف شب
در تلاش برای
این گروه وژه را برابری نیکو میدانم.
بادرود
روبه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)