در تنگنا قرار دادن


    restrict
    straiten
    outmaneuver
    outmanoeuvre
bay

مترادف ها

tree (فعل)
در تنگنا قرار دادن، درخت کاشتن، به درخت پناه بردن، بشکل درخت شدن

put to (فعل)
در تنگنا قرار دادن، بگروه شکارچی پیوستن

sandwich (فعل)
در تنگنا قرار دادن، ساندویچ درست کردن

پیشنهاد کاربران

تنگ گرفتن کاربر کسی ؛ او را در سختی و مضیقه قرار دادن. وی را در مشکل و درماندگی انداختن :
تبه گردد او هم بدین دشت جنگ
نباید گرفتن بر او کار تنگ.
فردوسی.
چو بر خسرو این کار گیریم تنگ
مگر تیز گردد بیاید به جنگ.
...
[مشاهده متن کامل]

فردوسی.
بر طاعت ما کار چنین تنگ مگیرید
ای خوش کمران تنگ مبندید میان را.
ابوطالب کلیم ( از آنندراج ) .

عرصه را بر کسی تنگ گرفتن ؛ او را در تنگنا و در مضیقه قرار دادن . بر کسی سخت گرفتن . ( از فرهنگ عوام ) . او را زبون و مستأصل کردن .
Bake someone into the corner

بپرس