در برداشتن


    contain
    to comprise
    to entail
    to wear
    embrace

مترادف ها

bear (فعل)
تاب اوردن، بردن، مربوط بودن، حمل کردن، داشتن، زاییدن، تحمل کردن، متحمل شدن، در برداشتن، میوه دادن

comport (فعل)
جور بودن، تحمل کردن، در برداشتن، حامل بودن

entail (فعل)
موجب شدن، در برداشتن، شامل بودن، متضمن بودن، مستلزم بودن، حمل کردن بر، حبس یا وقف کردن

comprise (فعل)
در برداشتن، شامل بودن، متضمن بودن

contain (فعل)
باز داشتن، در برداشتن، شامل بودن، متضمن بودن، دارا بودن، محتوی بودن، محدود نگاهداشتن

embody (فعل)
در برداشتن، مجسم کردن، متضمن بودن، جسم دادن

encircle (فعل)
در برداشتن، احاطه کردن، دور گرفتن، دور چیزی گشتن، حلقه زدن

include (فعل)
شمردن، در برداشتن، شامل بودن، متضمن بودن، عبارت بودن از، قرار دادن، به حساب اوردن

presuppose (فعل)
در برداشتن، متضمن بودن، پیش پنداشتن، از پیش فرض کردن

infold (فعل)
پوشاندن، در برداشتن، پیچیدن، در بر گرفتن

پیشنهاد کاربران

include . . ارادت. . دکتر حسن هناره
straddle
به همراه داشتن
در بر گرفتن
شامل شدن

بپرس