دخول

/doxul/

    admission
    admittance
    entrance
    ingress

فارسی به انگلیسی

دخول از راه شکستن در
breaking and entering

دخول بدون اجازه
invasion

دخول کردن
enter

مترادف ها

admission (اسم)
پذیرش، دخول، تصدیق، قبول، اعتراف، ورودیه، درامد، اجازهء ورود، بارداد

entry (اسم)
راه، مدخل، ورود، دخول، ثبت، ادخال، راهرو در، ثبت در دفتر، چیز ثبت شده یا وارد شده

accession (اسم)
نزدیکی، ورود، جلوس، تابع وصول، دخول، پیشرفت، نیل، شیوع، تملک نماء، نمایات، احقاق حقوق، شرکت در مالکیت، افزایش، شیء اضافه یا الحاق شده

arrival (اسم)
ورود، دخول، مقدم

inclusion (اسم)
دخول، گنجایش، شمول، در برداری

ingress (اسم)
ورود، دخول، اجازه ورود، حق دخول

entree (اسم)
مدخل، ورود، دخول، اجازهء ورود، غذای اصلی

admittance (اسم)
ورود، دخول، تصدیق، بار، اجازهء دخول، گذرایی، هدایت ظاهری

infare (اسم)
ورود، دخول، وارد، مهمانی به مناسبت ورود

incoming (اسم)
دخول

introgression (اسم)
ورود، دخول

introit (اسم)
ورود، دخول، سرود افتتاحیه

پیشنهاد کاربران

واژه دخول
معادل ابجد 640
تعداد حروف 4
تلفظ doxul
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی، مقابلِ خروج]
مختصات ( دُ ) [ ع . ] ( مص ل . )
آواشناسی doxul
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی معین
درآمدن شوی بر زن ؛ دخول. مباشرت : ملکی از ایشان غلبه گرفت و عروسان را دوشیزگی بردی پیش از درآمدن شوی. ( التفهیم ) .
دخول : [اصطلاح موسیقی ]به معنی " مقدمه" و " درآمد" در بعضی از ردیف های موسیقی قدیم آمده است .

بپرس