داوری

/dAvari/

    arbitration
    judgement
    judgeship
    adjudication
    arbitrament
    decision
    doom
    estimate
    eye
    judgment
    pronouncement
    verdict

فارسی به انگلیسی

داوری ارزشی
value judgment

داوری خواستن
appeal

داوری غلط
misjudgment

داوری غلط کردن
miscalculate

داوری قانونی کردن
adjudge

داوری کردن
adjudicate, arbitrate, decide, determine, gauge, hold, doom, estimate, umpire, pass, render, to judge

داوری کردن در مسابقه و اختلاف
judge

مترادف ها

decision (اسم)
قرار، تصویب نامه، داوری، تصمیم، عزم، حکم دادگاه

umpire (اسم)
داوری، حکمیت، داور مسابقات، سرحکم

adjudication (اسم)
قضاوت، داوری، حکم ورشکستگی، احقاق حق

arbitration (اسم)
داوری، حکمیت، نتیجهء حکمیت، رای بطریق حکمیت

judgment (اسم)
داوری، رای، عقیده، فتوی، فتوا

judgement (اسم)
داوری، فتوی، فتوا

پیشنهاد کاربران

حکمت_قضاوت

قضاوت و حاکمی
قضاوت، میان چند چیز تصمیم گرفتن
داوری:به معنی کشاکش و ستیز است و در این کاربرد و معنا ، از ویژگی های سبکی شاهنامه است .
( ( زمانه بر آسود از داوری
به فرمان او، دیو و مرغ و پَری. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 263. )

قضاوت کردن

هنگام قضاوت
حکم ، قضاوت
قضاوت
حکمیت

بپرس