داور

/dAvar/

    referee
    umpire
    arbitrator
    judge
    arbiter

فارسی به انگلیسی

داور اختلافات
judge

داور اغاز مسابقه
starter

داور خط
linesman

داور خط بازی
linesman

داور شدن
adjudicate

داور مسابقات
judge

مترادف ها

referee (اسم)
داور، داور مسابقات

arbiter (اسم)
داور، حکم، قاضی، مصدق، منصف

arbitrator (اسم)
داور، منصف، میانجی

juror (اسم)
داور، عضو هیئت منصفه

پیشنهاد کاربران

ژوری
منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
داورداورداورداورداور
داور:دادآور. دادور.
داور دادآور. داوور. دور.
داور در پارسی میانه به شیوه دادور بوده است. می توانیم بگوییم:
دادور=داد ور
ور در اینجا برابر پناه است.
عجب 🧐پس داور اسم پسره. . . نمیدونستم. . .
واژه داور
معادل ابجد 211
تعداد حروف 4
تلفظ dāvar
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) ‹دادور›
مختصات ( وَ ) [ په . ] ( ص . )
آواشناسی dAvar
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
...
[مشاهده متن کامل]

واژگان مترادف و متضاد
واژه داور از ریشه ی دادور پارسی است
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
واژه دادور
معادل ابجد 215
تعداد حروف 5
تلفظ dādvar
ترکیب ( اسم، صفت ) [پهلوی: dātowar] [قدیمی]
مختصات ( وَ ) ( ص مر. )
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی معین

قضاوت کننده
حاکم، حکم، قاضی، میانجی، هیربد
داور:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " داور" می نویسد : ( ( داور در پهلوی در ریخت داتور dātwar بکار می رفته است . از نام های آفریدگار هست که ریخت کوتاه شده ی " دادور " می باشد . به معنی مرد داد و قانون ، ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( نشستند سالی، چنین سوگوار؛
پیام آمد از داور کردگار. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 246. )

احتمالا واژگان زیر بوده بمرور زمان و برای راحتی تلفظ به صورت داور درآمده است:
داد گر=دادگر
یا
داد ور=داور
Judge
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس