دانه

/dAne/

    drop
    flake
    lump
    seed
    unit
    grain
    bean
    granulation
    small eruption
    papula
    spore

فارسی به انگلیسی

دانه ابله
pock

دانه اور
gran(ul)iferous

دانه ای
each, seminal

دانه برف
snowflake, snow

دانه پرنده
birdseed

دانه تسبیج
bead

دانه تسبیح
bead, rosary bead

دانه تگرگ
hailstone

دانه جو
barleycorn

دانه چاودار
rye

دانه چیزی را در اوردن
seed

دانه خشخاش
poppy seed

دانه خوار
gallinaceous

دانه دار
seeded, granular, grainy, beady

دانه دانه
flaky, grainy, mealy, granulated, granular, one by one

دانه دانه ای
granularity

دانه دانه شدگی
granulation

دانه دانه شدن پوست در اثر ترس
goose flesh, goose pimples

دانه دانه شدن پوست در اثر سرما
goose flesh

دانه دانه شونده
flaky

مترادف ها

grain (اسم)
ذره، جو، خرده، شاخه، حالت، دانه، حبوبات، حبه، حب، غله، چنگال، رنگ، رگه، مشرب، دان، تفاله حبوبات، یک گندم معادل 0/0648 گرم

kernel (اسم)
هسته، دانه، شالوده، مغز، تخم، هسته اصلی، مغزهسته، خستو

bait (اسم)
غضب، طعمه، دانه، چینه، مایه تطمیع، دانهء دام

seed (اسم)
دانه، تخم، سلاله، بذر، ذریه، تخم اوری، بازیکن سابقه دار

granulation (اسم)
دانه، بر امدگی، دانه دانه سازی، دانه دور زخم، گوشت نو بالا وری

bean (اسم)
دانه، لوبیا، باقلا، حبوبات، حبه، چیز کم ارزش و جزئی

piece (اسم)
سر، خرده، دانه، مهره، تکه، قطعه، لقمه، پاره، بخش، نمونه، پارچه، کمی، عدد، اسلحه گرم، قطعه ادبی یا موسیقی، نمایشنامه قسمت

granule (اسم)
دانه، گرده، دانه ریز، جودانه

berry (اسم)
دانه، حبه، توت، سته، حب، تخم ماهی، میوه توتی

pill (اسم)
دانه، حب، قرص، حب دارو

birdseed (اسم)
دانه، غذای پرندگان

furuncle (اسم)
دانه، کورک، جوش

rash (اسم)
دانه، جوش، محل خارش یا تحریک روی پوست

whelk (اسم)
دانه، کورک، جوش، صدف حلزونی

knurl (اسم)
دانه، تپه، بر امدگی، گره، کنگره، قبه، الت کنگره سازی

currant (اسم)
دانه، کشمش بیدانه، مویز

semen (اسم)
دانه، تخم، منی، نطفه

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی

زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

دانهدانهدانهدانه
دانه واژه ای تورکی است که تنه بوده و اکنون نیز به ریخت دنه بکار می رود و به ریخت دانه در پارسی بکار می رود دیوان الغا ت تورک
لغت نامه دهخدا
دانه. [ ن َ / ن ِ ] ( اِ ) در لغت آذری مقابل مایه بمعنی شتر نر و گاو جوان نر است و این کلمه از دَئنو و دنوتک پهلوی است. بترکی ( متأثر از آذری ) گویند: اوغلان ! دانه نی چات ؛ یعنی پسر! شتر نر یا گاو جوان نر را بار کن. مقابل : اوغلان ! مایه نی چات ؛ به معنی پسر! شتر ماده یا گاو جوان ماده را بارکن. || گوساله. دانه پارسی ؛ ماده رنگی طبیعی بوده است از نوعی درخت در ایران که به اروپا صادر میشده است ، و گااوبا میگوید آن دانه از رامنوس پتلاریس بعمل می آمده است لکن من آنرا در ایران نیافتم. دانه فارسی.
...
[مشاهده متن کامل]

منبع. عکس فرهنگ پاشنگ

دانهدانهدانهدانه
در لغتنامه ی دهخدا قید شده که دانه به معنی گاو نر از زبان ترکی میباشد در واقع این کلمه دانا هست که امروزه نیز در آذربایجان به گاو نر میگن دانا و همچنین در زبان ترکی بذر میشود دنه
ریشه ی ترکی دارد
در لری بروجردی گله gela برابر دانه است.
برای نمونه: یه گِلَه بام وِرداشتم.
برابر فارسی یک دانه بادام برداشتم.
از ریشه دان
اسم مصدر دانش
دانه= مرکز نگهداری دانش
واژه دانه
معادل ابجد 60
تعداد حروف 4
تلفظ dāne
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: dānak] ‹دان›
مختصات ( نِ ) [ په . ] ( اِ. )
آواشناسی dAne
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع واژگان مترادف و متضاد
لغت نامه دهخدا
دانه یعنی میداند که از خاک و آب چه جذب کند و چگونه با دیدن نور ریزی از زیرخاک محل عبور حود را به سوی سطح خاک پیدا کند و مراحل دیگر. . . .
به دانه در ترکی دانا و تانه
اما دوست گل تای در ترکی واحد شمارش گونی گون در ترکی هست
مثل باتمان
واژه ( تا ) واژه ای ایرانی است. واژه ( تا ) به چمِ ( یکا، واحد، تَک، تنها ) در زبان پهلوی به دیسه یِ ( تاگtag ) بوده است؛چنانکه در رویه یِ 81 و 148 از نبیگِ ( فرهنگنامه کوچک پهلوی ) نوشته یِ ( دیوید مک کنزی ) آمده است:
دانهدانه
واژه ( دانه ) واژه ای پارسی و ایرانی است و در زبان اوستایی واژه ( دانَ ) به چمِ ( دانه ) و واژه ( دانو کَرشَ ) به چمِ ( دانه کش ) بوده است. ( دانه، یکایِ شمارش نیز هست؛ برای نمونه چهار دانه تخم مرغ )
چنانکه در رویه هایِ 729 و 730 از نبیگِ ( فرهنگ واژه های اوستا ) آمده است:
دانهدانه
این واژه فارسی است.
وبرای بذر، و وسیله ای برای شمارش هم بکار میرود.
یک دانه شیرینی.
یک دانه شتر.
یک دانه ماشین.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
( تا ) هم فارسی است و ربطی به ترکی ندارد،
...
[مشاهده متن کامل]

( تا ) از یک ، تک میاید و خود تای از فارسی به ترکی راه یافته.
مثلا تو تورکی👇
سنین تایون خویدو=تو یکتایی ، تو لنگه نداری. تو تکی.
و در ترکی از دانه ی فارسی برای شمارش استفاده می کنند مثلا👇
نچه دنه=چند تا
و تای برای شمارش در تورکی استفاده نمیشود.
حالا برخی ها بزور میخوان تورکیش کنن🤦🏻‍♂️

دکتر کزازی در مورد واژه ی " دانه" می نویسد : ( ( دانه در پهلوی در ریخت دانگ dānag بکار می رفته است. ) )
تنگ شدن دانه : کنایه از نایاب شدن آن
سالی از دانه بر نرستی شاخ
تنگ شد دانه بر جهان فراخ
یعنی : از دانه شاخی نرست و دانه نایاب شد .
( هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص477 )
دانه: فیلم خاصی است که اصطلاح دانه های درشت بربافت خود دارد وبرای فیلمبرداری از محیطهای فقیر و یا القاء فضای خشن و سرد، معمولا از آن استفاده می شود. ( اصطلاح سینمایی )
تخم
چیزی است ریز که در زمین کاشته میشود وحاصل ان یک گیاه میشود وگاه دانه خوراکی است
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس