دانستن


    to know
    to consider
    regard
    deem
    ken
    knowledge
    tell
    think
    wit

فارسی به انگلیسی

دانستن از
attribute

مترادف ها

wit (اسم)
سامان، دانستن، هوش، بذله گویی، لطافت طبع، قوه تعقل

cognize (فعل)
دانستن، درک کردن

learn (فعل)
فرا گرفتن، دانستن، خبر گرفتن، خواندن، اموختن، یاد گرفتن، اگاهی یافتن

account (فعل)
حساب کردن، شمردن، محاسبه نمودن، حساب پس دادن، دانستن، مسئول بودن، ذکر علت کردن، دلیل موجه اقامه کردن، تخمین زدن، نقل کردن

know (فعل)
دانستن، خبر داشتن، شناختن، اگاه بودن

knew (فعل)
دانستن، شناختن

have (فعل)
دانستن، بدست اوردن، جلب کردن، گذاشتن، رسیدن به، داشتن، کردن، وادار کردن، صرف کردن، دارا بودن، بهره مند شدن از، مالک بودن، باعی انجام کاری شدن، در مقابل دارا

con (فعل)
دانستن، گول زدن، از بر کردن

aim (فعل)
رسیدن، شمردن، دانستن، قراول رفتن، ارزیابی کردن، نایل شدن، به نتیجه رسیدن، قصد داشتن، هدف گیری کردن، نشانه گرفتن

adjudge (فعل)
دانستن، فرض کردن، فتوا دادن، داوری کردن، محکوم کردن، با حکم قضایی فیصل دادن

ascribe (فعل)
دانستن، نسبت دادن، اسناد دادن، حمل کردن، کاتب، رونوشت برداشتن

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

دانستندانستندانستندانستن
۱. آگاهی و واقف بودن به امری یا چیزی
۲. حساب کردن و شمردن
علم
یافتن
او خود بدین قضیه داناست ( او خود این قضیه را می داند )
اطلاع داشتن
دانا بودن بر . . . . .
راه بردن به ( در ) کاری یا کسی ؛ دریافتن کاری یا کسی. پی بردن به کسی یاچیزی. متوجه آن شدن. پی بردن بدان
appreciate
قدر. . . دانستن
ارج نهادن
دانستن
متوجه. . . بودن
قدر دانی کردن از. . .
deem
دانستن
قلمداد کردن
پنداشتن
بر این باور بودن که. . .
دانستن : در بیت زیر در معنی توانستن به کار رفته و این نوع کار برد از ویژگی های سبکی شاهنامه است.
دکتر کزازی در مورد واژه ی دانستن می نویسد : ( ( دانستن ذانستن zanistan بوده است، ستاک این واژه در اوستایی ذان zān، در پارسی باستان دان dān، در ایرانی باستان دزان dzān و در یونانی gno که در واژه هایی چون gnos و gnosticisne باز مانده است. ) )
...
[مشاهده متن کامل]

ستودن نداند کس او را ، چو هست؛
میان ، بندگی را ، ببایدْت بست
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 176 )

To know
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس