دانا

/dAnA/

    learned or wise
    knower
    knowing
    intelligent
    sage
    savvy
    knowledgeable
    learned
    sagacious
    savant
    learned or wise person

مترادف ها

capable (صفت)
توانا، قابل، لایق، با استعداد، صلاحیت دار، ماهر، دانا، مولد علم، وابسته به علم، جوهردار

wise (صفت)
فکور، معقول، دانا، عاقل، با خرد، پر مایه، عارف، خردمند، فرزانه

sage (صفت)
فکور، دانا، عاقل، بصیر، بافراست

learned (صفت)
فاضل، دانا، عالم، عارف، فضلا، قاضل، طالب علم

lettered (صفت)
فاضل، دانا، عالم، فرهنگی، حرفی، باسواد

spry (صفت)
زرنگ، چابک، چالاک، فرز، سریع، با هوش، دانا، قشنگ

astute (صفت)
دقیق، زیرک، هوشیار، ناقلا، دانا، موشکاف، محیل

knowing (صفت)
با هوش، دانا، کاردان، فهمیده، عارف، زیرکانه، با ادراک

sagacious (صفت)
زیرک، با هوش، دانا، هوشمند، بافراست

sapient (صفت)
دانا، خردمند

پیشنهاد کاربران

عارف
دانا به زبان سنگسری
عاقّل aghal
خِلی باهوش khely bahosh
زیرک zyrek
عالِم alem
مِلا melah
کس که زیاد زونده kesy keh zyiad zondeh
ز علم ظاهری دانا نرسد به وصال
ز وسعت علم ظاهری و باطنی دانا هست وقت در شمال
...
[مشاهده متن کامل]

دانا پند پذیر ، پند نیست او را محال
دانا در کردار و عمل یک رنگ در همه حال
پارسی دانا در پی سعادت و کمال
نه در پی زر وسیم و جمال و مال

باخرد، بخرد، خرد
دانا از ریشه ده یا دی به معنای گرفتن و بدست آوردن
دانا از ریشه دا به معنی اندیشیدن و شناختن مانند لغات ویدا یا ودا به معنای دانستن در سانسکریت
دانا از ریشه دئنا به معنای وجدان و آگاهی باطنی و همریشه با کلمه دین
دا به معنای دانستن
نا به معنای قوه و توان
فرزانه
واژه دانا
معادل ابجد 56
تعداد حروف 4
تلفظ dānā
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [پهلوی: dānāk، مقابلِ نادان]
مختصات ( ص فا. )
آواشناسی dAnA
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع واژگان مترادف و متضاد
فرهنگ فارسی عمید
دارای دانش، اندیشمند
د انا -
دانا از ریشه هندواروپایی گن gen به چم داستن که بعدا به کن ken تغییر یافته در واژه انگلیسی know دانستن. در فارسی باستان ادانا adānā که در فارسی میانه دانگ dānāg ودر اوستا به زنایئتی zānāiti ود سانسکریت jān�ti و در لاتین گوناستیک gnasticus و در اخر در انگلیسی به know تغییر یافته در همین راستا واژه های انگلیسی knowledge …… norm, recognize, ignore از همین دسته میباشند. ( فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی، منوچهر اریانپور )
...
[مشاهده متن کامل]

اهل تحقیق ؛ حکیم. دانا.
صاحب عقل ؛ دانا. عاقل. خردمند.
عقیل. [ ع َ ] ( ع ص ) مرد زیرک و بسیار دانا. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) . معقول. ( اقرب الموارد ) . خردمند و بزرگوار. عاقل و گرامی. ( فرهنگ فارسی معین ) . || ( اِ ) زانوبند شتر. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) .
فرهنگ یاب . [ ف َ هََ ] ( نف مرکب ) فرهنگ دان . که به جستجو و پژوهش ، فرهنگ یابد. که فرهنگ و دانش را جسته و یافته باشد. دانا. زیرک :
کز این در خرسطوس فرهنگ یاب
همی دید خواهد یکی نغز خواب .
فردوسی .
...
[مشاهده متن کامل]

دل خیره در رأی فرهنگ یاب
نبیند چو شب پره در آفتاب .
اسدی .
رجوع به فرهنگ شود.

دانا
بخرد
اگاه
knowledgeable
دانشی مرد. [ ن ِ م َ ] ( اِ مرکب ) دانا مرد. مرد عالم. مردی از اهل علم. مردی دانشور :
دگر آنکه دارد بیزدان سپاس
بود دانشی مرد نیکی شناس.
فردوسی.
ایا دانشی مرد بسیارهوش
همه جامه آزمندی مپوش.
...
[مشاهده متن کامل]

فردوسی.
سخن سنج و دینار گنجی مسنج
که بر دانشی مرد خوارست گنج.
فردوسی.
اگر دانشی مرد راند سخن
تو بشنو که دانش نگردد کهن.
فردوسی.

فهیم
دانا ( Dana ) :در زبان ترکی به معنی گوساله
دانا یعنی باهوش
دانا به معنی خردمند و اگاه است یکی از اسم های واقعا زیباست
دانا یک صفت هستش و در بین المللی نامی بدون جنسیت محسوب میشه که از القاب خداوند متعال هم هست و برای دختر و پسر رایج می باشد.
دانا صفت هست و در هیچ لغت نامه معتبری نیز جنسیت برای آن مشخص نشده است . لذا اصولا نباید به جنسیت خاصی نسبت داده بشه مضاف اینکه
خارج از ایران در تمامی کشورهای دنیا دانا یک اسم کاملا دخترونه هست و به معنی خانم و لیدی
...
[مشاهده متن کامل]

من اسم دخترم رو دانا گذاشتم و از انتخاب این اسم زیبا و پر معنا برای اون خوشحالم. بر اساس یک ذهنیت اشتباه که منشا اون نامشخصه در ایران دانا برای پسر استفاده شده و حتی ثبت احوال جزو نامهای پسرونه گذاشته، که بعد از مکاتبه با ثبت احوال متوجه قضاوت اشتباهشون شدن و این محدودیت رو حذف کردن و ما تونستیم اسم دخترمون رو دانا بزاریم.

خبیر
فرهمند
فرهیخته
آگاه - عالم
روشن
دانستن بیشتر
فهمیده
علیم
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣١)

بپرس