داغان کردن


    disintegrate
    fray
    to shatter

فارسی به انگلیسی

داغان کردن با شدت زیاد
smash

داغان کردن با ضربه های پیاپی
batter

مترادف ها

batter (فعل)
خراب کردن، خمیر درست کردن، داغان کردن، پی درپی زدن، با خمیر پوشاندن

shatter (فعل)
خرد کردن، داغان کردن، شکستن

پیشنهاد کاربران

داغان کردن : [عامیانه، اصطلاح] از هم پاشاندن، متفرق کردن. این واژه یک واژه ی ترکی است از مصدر "داغیلماخ یا داغیلماق "به معنی از هم پاشیده شدن یا داغیدماق به معنی زدن و از هم پاشیدن . یا بین مردم پخش کردن
...
[مشاهده متن کامل]
برای نابود کردن و از بین بردن . مثلا وقتی دمکرات های آذربایجان به روستاها می رسیدند انبارهای اربابان و ملاکان را بین مردم پخش می کردند در ترکی به کار آنها داغیدماق گفته می شد . اربابلارین انبارین مردوما داغیدیردیلار . انبار های اربابان را بین مردم پخش می کردند .

بپرس