brand (فعل)علامت گذاشتن، لکه دار کردن، داغ کردن، داغ زدن، خاطرنشان کردنsinge (فعل)سوختن، داغ کردن، بطور سطحی سوختن، بو دادنcauterize (فعل)سوزاندن، داغ کردن، داغ زدن
داغ از داخ در فارسی میانه می آید. مصدر آن داختن بوده که با گرفتن پیشوند وی/گ به شکل ویداختن/گداختن به معنی ذوب شدن هم به کار رفته.وسمکیسوزاندنکَیّسوزاندنمنظور به کسی را دعوا کردن یا تنبیه کردن هم میشهداغ یا نقش بالای چیزی ماندن ماننده نقش دندان بالای صورتکی، تحویرتحویر ، کی+ عکس و لینک